صبح جمعه ات به خیر...
جمعه, ۱۱ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۵۱ ق.ظ
:((
رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل. از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل
دلم برای صبح به خیر گفتن های بی موقعه ام تنگ شده برای اون صبح هایی که تا خود صبحش با هم حرف می زدیدم و من یه دفعه می گفتم صبحت به خیر..
الانم بهت میگم صبحت به خیر بی وفای من (◕‿◕)
یک کوله دارم و اکثر جمعه ها به کوه میروم چه ابشار دو قلو چه ولنجک تا بام تهران و......
کوهنورد که باشی، آنچه برای دیگران سختی و مشقت است برای تو آرامش و بدور از دغدغه های روزمرگی .
حیف که فقط سفر ها کرده ای به جنگل و دریا
بی نظیر بود
امروز سایت شما رو دیدم خیلی قشنگه
از اکثر شاعر و نویسندگان مطلب هست و علاوه بر شعر ها عکس های جذابی برای شعر ها انتخاب شده خسته نباشید خدا قوت عالی بود
درود فراوان
امروز اتفاقی با وبلاگتون آشنا شدم و با خوشحالی میگم واقعا خسته نباشید خیلی عالیه . اینجا میشه از هر شاعر مورد نظری یه شعر خوب خوند.
با افتخار لینکتون میکنم