پدر
دستهایش را تا کرد و در چمدان گذاشت
مادر
چشمهایش را در بقچهای پیچید
پدر با چمدان و بقچه بیرون رفت
و با چند دست لباس برای من برگشت !
شب شنیدم
که پدر میگفت ؛
آنها را به قیمت خوبی فروخته است ...
| سهیل خطیب مهر |