این آخرین باره!
جمعه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۴۸ ب.ظ
این آخرین باره که مینویسم
این اولین باره که می خونی
این اولین باره که می فهمی
تو تک تک شعرام، مهمونی
این آخرین باره که شعرم رو
دارم برای باد می خونم
میخوام که دنیا پر بشه از تو
نیستی، به خوبی هات مدیونم
یک عمر جنگیدم که برگردی
اشک از چشای باورم اومد
ترسیده بودم بی تو تنها شم
از هرچی ترسیدم سرم اومد
باشه! جهنّم سهم من! برگرد!
بی عشق تو آسیب می بینم
من چشمهای برزخی دارم
چون دکمه ها تو سیب می بینم!
...
رفتی و حالا شهر می فهمه
دنیای ما جای قشنگی نیست
مهتاب کم کم منزوی میشه
بو برده این پایین پلنگی نیست!
با اینکه رفتی و پر از دردم
حرفم همونه، بر نمی گردم
یک بار گفتم دوستت دارم
یک عمر اما...
ثابتش کردم
| محسن انشایی |