کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

همسرم مرد محترمی بود

دوشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۱۶ ب.ظ


همسر من مرد خیلی محترمی بود. 

ازدواج ما کاملا سنتی بود !

همسرم خیلی آروم بود و کمتر حرف می زد 

هیچ وقت با یه شاخه گل خونه نیومد،

اما همیشه با من خوب برخورد می کرد و حتی تو اوج دعوا هم بی احترامی نمی کرد؛ و پدر خیلی خوبی برای دخترم بود. 

ما خیلی عاشق هم نبودیم ولی کنار هم خوشبخت بودیم!

هر جفتمون از پسِ نقش ِ یک همسر خوب بودن بر اومده بودیم و من یک زن خوشبختِ اجتماعی بودم و سعی کرده بودم زندگی رو تو چیزی به جز عشق ببینم. 

دو ماه پیش همسرم به طور ناگهانی در اوج سلامت فوت کرد. انقدر شوکه و بهت زده بودم که حتی نمی تونستم اشک بریزم. 

من عاشق نبودم اما تو همه ی این سال ها ما یک شب هم جدا از هم نبودیم. 

تو مراسم خاکسپاری خانومی دور از جمعیت وایساده بود وقتی داشتیم بر می گشتیم و از کنارش رد شدم عجیب چهرش شبیه دخترم بود. 

اون خانوم تو همه ی مراسم های همسرم شرکت کرد!

از دور نگاه می کرد و اشک می ریخت.

پذیرفتن و باور کردن شباهتش به دخترم کمتر از غمه از دست دادن همسرم نبود!!!

همسر من مرد محترمی بود ...

همسرم تو همه ی این سال ها در کنار زنی بود که دوستش نداشت اما همیشه یک مرد خوب بود.

من هنوز هم نفهمیدم چرا دخترم انقدر شبیه اون خانومه ...

اما ... !

همسرم مرد محترمی بود 

شاید برای همین خدا معشوقش رو یک بار دیگه توی زندگی جدیدش متولد کرد!

فکر می کنم بابت زیبایی عجیب دخترم باید از اون خانوم تشکر کنم.


| ساینا سلمانی |

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • ۹۵/۰۶/۲۹
  • ۶۵۵ نمایش
  • پروازِ خیال ...

ساینا سلمانی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی