کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

چهار فصل زندگی

يكشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۵، ۰۵:۳۸ ب.ظ


میدانی در زندگی گاهی میتوانی سال های سال کسی را ببینی و هم صحبتش باشی ، با او صبحانه بخوری ، سیگار بکشی ، مسافرت بروی ، فیلم ببینی و خیلی از کارهای دیگر و در آخر در یک لحظه احساس کنی هرگز نشناختی اش و دقیقا بلعکس این روایت هم بینهایت برایم موجه به نظر میرسد ، گاهی هم می شود هیچ کدام این کارها را انجام ندهی ، وقت نشود ، دنیا فرصت اش را فراهم نکند و الخ ؛ ولی احساس کنی که آن آدم را بهتر از هر کس دیگری میشناسی و درک اش میکنی.


دونفرشان را از سال ها پیش میشناختم ، از روزهای آفتابی دانشگاه ، از آن سکو های به اندازه ی آن سمت حیاط که نشستن رویشان را هنوز هم با هیچ کاناپه ای در دنیا عوض نخواهم کرد .


اینکه آدم ها چقدر در روابطشان عمیق هستند و چقدر در زندگی شان یکدیگر را پر رنگ میبینیند ، اینکه چقدر نگاه هایشان ، خنده هایشان ، در فکر فرو رفتنشان از روی دوست داشتن است را تنها ما آدم ها باید درک کنیم ، این چیزها سند و مدرک ندارد ، منطقی هم نیست که داشته باشد .


آن سال ها فیسبوک خیلی روی دور بود ، دیوار نویسی های عاشقانه یشان را ورق میزدم و میخواندم ، هر روز برگی جدید بود ، سلیقه ی مردی را میدیدم که جمله ها را با وسواس دلچسب اش انتخاب میکرد و برای او مینوشت . چطور میتوان فهمید یک مرد چقدر عاشق است ؟ از کودک درونش ، مردها هرچقدر عاشق تر میشوند کودک درونشان سرحال تر و پر جنب وجوش تر میشود . عاشقانه هایشان را به واسطه اختراع مارک زوکربرگ میدیدم و میخواندم ، خیلی جاها مرا یاد خودم می انداختند ، یاد روزهای آفتابی ام ، یاد آن عطش تمام نشدنی دوست داشتن .


آدم هایی که فکر میکنند رابطه های خوب همیشه ی خدا 

خوب و پر از اتفاق های لذت بخش است

همیشه لبخند دارد و روزهای آفتابی قد کشیده

همیشه دلتنگی دارد و دل دادگی

 یا آدم های شوخی هستند و یا دیوانه ! 


میدانی رابطه ها نیز مثل ما آدم ها چهارفصل دنیا را تجربه میکنند ، رابطه نیز مثل زندگی هم پاییز برگریزان دارد و هم بهار سرسبز ، هم زمستان سرد دارد و هم تابستان گرم . تا زمانی که غروب و دلگیری پاییز را تجربه نکنی قدر روزهای بلند و طولانی نورانی بهار را نمیدانی ، تا زمانی که سرمای تنهایی زمستان را حس نکنی قدر گرمای حضور تابستانی اش را نمیدانی .  


روزهای ابری رابطه بود، این را میتوانستی از غیبت های طولانی هر دویشان ، از نبودن خنده های از ته دل روزهای قبلشان بفهمی و لمس کنی. نمیدانم چرا اما آن شب جویای احوال دونفرشان شدم ، ناراحتی و سردرگمی از واژه به واژه کلمات اش آویزان بود ،

نمیدانم چرا آنقدر صاف و بی رحمانه به او گفتم : خوشی زده است زیر دلت را.

وجوابی را شنیدم که همیشه به یادش خواهم داشت: آره واقعا فکر کنم خوشی زده زیر دلم .

این جواب را تنها از آدمی میتوانید بشنوید که میفهمد و درک میکند ، عاشق است ، دوست دارد ، نمیخواهد صورت معما را پاک کند بلکه میخواهد یکبار برای همیشه حل اش کند ، نمیخواهد اذیت کند و اذیت شود. کمی سردرگم است ، میخواهد بنشیند و در تنهایی از اول اش همه چیز را یک دور مرور کند ، میخواهد با غول لامروت تکرار و روزمرگی زندگی مبارزه کند. پای قولی که میدهد نمیخواهد بدقول شود . این جواب آدم های بیخیال نیست ، این جواب آدم های این نشد هزار تای دیگر نیست ، آن شب مطمئن بودم که هردویشان از این پاییز ابری به سلامت میگذرند و با بهارشان دوباره و دوباره ملاقات خواهند کرد . برای همین بود که آن شب هیچ چیز دیگری نگفتم .


لذت واقعی روزهای خوب زمانی جلوه میکند که روزهای بد را با همدیگر پشت سر گذاشتید ، لذت گرمای دستانش زمانی در وجودتان طنازی میکند که فقدان حجم دستانش را هم درک کرده باشید و آن زمانی دوست داشتن را از نزدیک ملاقات میکنی که تنها یکبار دنیا را بدون او دیده و تصور کرده باشی .


میدانید در رابطه ها چیزهای زیادی است که با گذر زمان و روزها و سال ها بار سفر میبندند ، چاق تر میشویم ، موهایمان میرود به سمت جو گندمی شدن ، چین چروک به ما سلام میکنند و پله های خانه ما را به نفس نفس زدن وادار میکنند . این طبیعت زندگی ست ، این خارق العاده بودن زندگیست ، اما در این مابین تنها یک چیز است که هیچگاه تغییر نمیکند و آن تفکر و شخصیت ما آدم هاست . خوشا به حال آنهایی که عاشق تفکر و شخصیت یکدیگر میشوند و نه هیچ چیز دیگر .


میدانی سم کشنده روزمرگی و تکرار ، خستگی و تغییر - زورش به هیچکدامشان نرسید ، 

من نه بلکه علم میگوید سمی که آدمی را از بین نبرد تبدیل میشود به پادزهر  و حقیقت این بود که آنها راه دوست داشتن بی قید و شزط و بدون تاریخ انقضا را خوبِ خوب یاد گرفته بودند.

میگوید : 

یک روز رسد غمی به اندازه ی کوه  /  یک روز رسد نشاط اندازه دشت

افسانه ی زندگی همین است عزیز /  در سایه ی کوه باید از دشت گذشت


| پویان اوحدى |

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۹۵/۰۷/۲۵
  • ۷۵۰ نمایش
  • پروازِ خیال ...

پویان اوحدی

نظرات (۱)

خیلی قشنگ بود

پاسخ:
ممنون
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی