پنج
يكشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۱۵ ق.ظ
و گفت:
"پنج عددی خوش یمن ست..!"
پنج انگشتش را فرو برد
میان انگشتانم
پنجه در پنجه
چو چفت لولای در
که باز بود به سمت آمدن همیشه.
بوسیدمش
و با انگشتان دست دیگرم
قلبم را که شبیه یک پنج برعکس است
نشانش دادم
"این تنها عضو پیوندی ست
که قبل مرگ هم می توان بخشیدش"
خندید
"گفته بودم پنج خوش یمن است..."
چیزی که در دست دیگرش بود
تیز بود و برنده اما
قرار بود پنج بار فرو کند میان تنم
دو تا به پهلوی راست
دو تا به پهلوی چپ
آخرین ضربه اما کلیدی ست میان قفل سینه ام
تا به یمن خوش اقبالی پنج
قلبم را بچرخاند رو به بالا
بالا
بالا
بالا میاورم هر چه را که روزی دوستش داشتم
خوشحالم ولی
چرا که صدای مادرم را هنوز می شنوم...
"به حق پنج تن، عاقبت بخیر شوی پسرم"
| حمید جدیدی |