کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

کسیو دوست داشتی؟!

پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۶، ۱۰:۳۲ ق.ظ


+ کسی که بخواد بره نه چمدون میبنده، نه گوشیش خاموش میشه، نه چیز دیگه!

فقط سرد میشه ولی مهربون! همین...


- مگه تا حالا کسی رو دوست داشتی؟


اتوبوس رسیده بود ترمینال، میدونستم اگر بگم رسیدم اونم پا میشه میاد دنبالم،اونم پنج صبح!

به خودم گفتم میرم تو نمازخونه ی ترمینال یا یه قدمی میزنم تا بیدار شه...

هنوز فکرم تموم نشده بود پیام اومد رو گوشیم که "بیا سمت در پشتی ترمینال!" دختره ی احمق انگار جی پی اس اتوبوس بهش وصل بود!

از دور دیدمش از سنگینی کوله پشتی قهوه ای همیشگیش، میشد فهمید که بازم دیشب نخوابیده و نهار ظهر رو آماده می کرده و فقط با یه کرم ضد آفتاب آرایشش رو ماست مالی کرده!

خندم گرفت گفتم: حداقل چراغ رو روشن میکردی که تو ابروهات ضد آفتاب نزنی! گفت:

"علیک سلام" و بغلم کرد 

و آروم دم گوشم گفت:

"اگر بدونی قیافت توی این سرما چقد دوست داشتنی و مسخره میشه مخصوصا اون دماغت که عین مخزن گردالی ته دماسنج جیوه ای سرخ میشه دلقک خان!" نفهمیدم چی گفت حواسم پرت بوی موهاش بود و خط اتوی مقنعه ی سورمه ایش که معلوم بود بازم عجله ای اتو زده که دو خطه شده!

گفتم: یه روزی میفهمم چطوری این همه فرزی که به همه ی کارات میرسی!

من که فقط بخوام یه چمدون ببندم باید نصف روز فکر کنم چی چی بردارم!

صدای بوق ممتد آژانسیه تو خیابون بلند شد که یعنی بدو بدو سمت خیابون!

تو ماشین؛ یقه خزدار پالتوی قهوه ای که میشد یه شالگردنم باشه، درآورد پیچید دور صورتم و با لحن حرص خوردن مخصوصِ خودش بدون اینکه دندوناش از هم باز شه گفت: سرما نخوری حالا همین امروز! بعد چسبید بهم... آژانسی آینشو تنظیم کرد و یه نگاه از آینه به ما دوتا، بعد پرسید کجا برم؟

اخم ‌کردم که یعنی سرت بکار خودت باشه و فقط راه بیوفت!

بنده خدا ترسید گفت: آبان هوای اینجا خیلی سرده!


- خنگ خدا کجایی تو؟ حواست با منه؟

میگم کسیو دوست داشتی؟


+نه...


| امیرمهدی زمانی |

  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • ۹۶/۱۱/۰۵
  • ۷۱۶ نمایش
  • پروازِ خیال ...

امیرمهدی زمانی

نظرات (۶)

  • آسـوکـآ آآ
  • اینجوری رفتن
    نامردیه . . .
    پاسخ:
    آره :(
    وااای خیلی تکونم داد ... منم مس اون رفتم تو هپروووت دوست داشتنش و با اون سوال اخر چند متر از جام پریدم ...
    پاسخ:
    پس باید به مهارت نویسنده آفرین گفت که انقدر تونسته خواننده رو مجذوب نوشته ی خودش کنه :)
    ممنونم از خوندن اینجا :))
    دقیقاااا همینو تو ذهنم گفتم!!! خواهش می کنم دچاااار :-) :-*
    پاسخ:
    :))❤️
  • زهرا اردیبهشتی
  • سلام مهربانو

    عجب زیبا :)
    عجب تلخ ...):

    تجربه اش نکردم
    اما امیدوارم واسه کسی پیش نیاد اینجور رفتن ها ..
    سخته ):
    پاسخ:
    نمیدونی چه ذوق میکنم میام و میبینم اینجا رو خوندی با این همه کامنت خوب ^_^

    تماشای رفتن بقیه سخته اینجورش که خیلی بدتر...
  • زهرا اردیبهشتی
  • ای جان دلم ^-^
    نمیدونی منم چه ذوقی میکنم با خوندن وبلاگ خوبت و جواب کامنتات !
    پاسخ:
    خداروشکر ^_^
    با سوالش تکونم داد....

    رفتن تلخه چ با مقدمه چ بی مقدمه💔
    پاسخ:
    بله :((
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی