کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

من الان دلم کیک شکلاتی میخواد

شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۶، ۰۹:۲۱ ب.ظ


من الان دلم کیک شکلاتی میخواد

من الان دلم کیک شکلاتى مى خواد. الان مى خواد! همین الان. ندارم ولى ! لواشک دارم، ولى کیک شکلاتى ندارم! باید تا فردا که قنادى ها باز مى کنن، صبر کنم. معلوم هم نیست دیگه فردا دلم کیک شکلاتى بخواد... . من فقط مى دونم که الان دلم کیک شکلاتى مى خواد و ندارم، پس قبول مى کنم که ندارم. ندارم دیگه. ولى خب دلم مى خواد. اما ندارم! ولى  خب .... اما.... ولى ... اما... ولى.... اما !

یه روز مامانم اومد خونه، گفت زود باش. پرسیدم چى رو؟ گفت سورپرایزه! مبل ها و فرش و میز ناهارخورى و کلن دکور خونه رو تو ده دقیقه عوض کرد و زنگ در رو زدن. هول شد از خوشحالی. گفت چشماتو ببند. چشمامو بستم. دستمو گرفت برد دم در. در رو باز کرد. گفت حالا چشماتو باز کن. چشمامو باز کردم دیدم یه پیانو یاماها مشکى، همونى که ده سال قبلش هزار بار رفته بودم از پشت ویترین دیده بودمش دم در بود. حالا نمى دونم همون بود یا نه. اما همونى بود که من ده سال قبل واسه داشتنش پرپر زده بودم. خیلى جا خورده بودم. گفت چى مى گى؟ گفتم چى مى گم؟ مى گم حالا؟ الان؟ واقعن حالا؟ بیشتر ادامه ندادم. پیانو رو آوردن گذاشتن اون جاى خالى اى تو خونه که مامان خالى کرده بود. من هم رفتم تو اتاقم. نمى خواستم بزنم تو پرش. ولى هزار بار دیگه هم از خودم پرسیدم آخه حالا پیانو به چه درد من مى خوره! من که خیلى سال از داشتنش دل کندم.  ده سالى تو خونمون خاک خورد و آخرش هم مامانم بخشیدش به نوه ى عموم.

یه روز اولین عشق زندگیم که چهارده سال ازم بزرگتر بود، رفت فرانسه، اون جا با یه زن فرانسوى که چند سال ازش بزرگتر بود ازدواج کرد. منم که نمى خواستم قبول کنم از دست دادمش شروع کردم واسه خودم داستان ساختن. ته داستانم هم اینطورى تموم مى شد که یه روزى بر مى گرده ، وسط داستان هم اینجورى بود که داره همه ى تلاشش رو مى کنه که برگرده. این وسطا هم گاهى به من از فرانسه زنگ مى زد و ابراز دلتنگى مى کرد. بعد از هفت سال خیالبافى دیدم چاره اى ندارم جز اینکه با واقعیت مواجه شم. شروع کردم به دل کندن. من هى دل کندم و هى خوابش رو دیدم که برگشته. دوباره دل کندم و باز خوابش رو دیدم که برگشته، تا اینکه بلاخره واقعن دل کندم! چند سال بعدش تو فیس بوک پیدا کردیم همو. اومد حرف بزنه، گفتم حالا؟ واقعن الان؟ من خیلى وقته که دل کندم!

یه دوستى داشتم کاسه ى صبرش خیلى بزرگ بود. عاشق یه پسرى شده بود که فقط یک ماه باهاش دوست بود. اون یک ماه که تموم شده بود، پژمان رفته بود پى زندگیش و سایه مونده بود با حوضش! بعد چند سال یه روز بهش گفتم دل بکن . خودت مى دونى که پژمان بر نمى گرده. گفت ولى من صبر مى کنم. هر کارى هم لازم باشه مى کنم. یک سال بعد رفت پیش یک دعا نویس. شش ماهه بعدش با پژمان ازدواج کرد. اون روزا دوست بیچاره ام خیلى خوشحال بود. به خودم گفتم، حتمن استثنا هم وجود داره! دو سال بعدش شنیدم که از هم جدا شدن. پیداش کردم. خیلى عصبانى بود. پرسیدم چى شده. گفت پژمان اونى نبود که من فکر مى کردم. گفتم پژمان همونى بود که تو فکر مى کردى، ولى اونى نبود که الان مى خواستى. پژمان اونى بود که تو اون روزا، همون چندسال قبل ترا مى خواستى که باشه، و وقتى نبود، باید دل مى کندى!

من الان دلم کیک شکلاتى مى خواد. الان مى خواد ولی...


| رخساره ابراهیم نژاد |

  • موافقین ۶ مخالفین ۰
  • ۹۶/۱۱/۰۷
  • ۴۸۸۷ نمایش
  • پروازِ خیال ...

نظرات (۱۳)

چقدر دلنشین
پاسخ:
:))
من با این زندگی میکنم!
با گوشت و پوست و استخونم میفهممش
 هضم کردم تو خودم
 انگار یه تیکه از منه
ک مثلا اخر جزوه روان بنویسم:من الان دلم کیک شکلاتی میخواد
هیچکسم نفهمه!
پاسخ:
چه خــــوب :)))
نظرات مال اردیبهشت هست و الان پست کردید این متن رو !!!!!
مگه داریم؟ مگه میشه؟
پاسخ:
این پست برای همون اردیبهشته
دوباره پستش کردم
چیزای عجیب میبینیم :|
من این پست رو قبلا هم اینجا خوندم چرا پست های تکراری میزارین چندوقته
پاسخ:
بله درست متوجه شدین
حس میکنم تازگیا چندان نوشته های خوب و دلچسبی نمیخونم که به قدر کافی برام جذاب و چشمگیر باشه
حالا یا اینجور نوشته ها کم و نایاب شده یا من کمتر پیگیرشم
برای همین یه سری از پست های قدیمی رو دوباره میذارمشون :)
اگر ناخوشایند بوده براتون عذر میخوام :)
یعنی آخییییییش روحم تازه شد ... خیلی قشنگ و با مفهوم ... دقیقا منم الان دلم کیک شکلاتی می خواد ... منم الان دوسش دارم ولی شاید اون همونی بود که باید می بود؟! چی گفتم الان؟! :))) ولی بی شوخی دوستش دارم هر وقت برگرده و حتی بی هیچ بازگشتی! چون دوستش دارم :)
پاسخ:
چه خوب که این نوشته همچین حس خوبی داد :))
چون دوسش دارم...بهترین دلیله :)
کیک شکلاتی با شیر، الان میرم می خورم :)
داستان اول، یه جورای تجربه شده
داستان دوم و سوم، خدا رو شکر اصلاً تجربه نشده
موفق باشید
پاسخ:
نوش جان :)
جالبه که بدونید 27 ژانویه روز جهانی کیک شکلاتیه :/
این پست کاملا اتفاقی گذاشته شد ولی تقارن جالبی بود :|
ممنون از حضورتون
همچنین :)
  • زهرا اردیبهشتی
  • بسییییی زیبا بود !
    دوسش داشتم ^-^

    عه چرا اعتراض میکنن به تکراری بودنش؟!
    به نظرم یه متن خوب ارزش بارها و بارها خوندن مجدد رو داره
    پاسخ:
    آره متن قشنگی بود
    درست میگی ولی خب بعضیا هم از چیزای تکراری خوششون نمیاد حالا هر چی که باشه :)
    من نمیگم متن خوبی نیست اتفاقا من هم خیلی دوسش داشتم اما خب قبلا هم اینجا تکرار شده میتونین رو کمک ما برای پستای جدید حساب کنین :)
    پاسخ:
    بله درست میگین :)
    چرا که نه
    با کمال میل استقبال میکنم :)
  • همون فاطمه
  • چرا نمیتونم وبلاگ شمارو دنبال کنم
    تونستممم

    پاسخ:
    مرسی :)
    منم موخوام!

    ببخشید... ایجا رو به تنهایی اداره می کنید؟
    انتخاب هاتون عالیه

    خیلی قشنگن
    ممنون بابت بودنتون
    پاسخ:
    بله تنهایی اداره میشه :D
    ممنون از حضورتون و کامنت های دلگرم کننده تون
    خواهش میکنم :)

    سلام . نمی خوام بگم قیاس مع الفارقیه ولی خب هر تجربه بادیگری متفاوته. نمیشه واسش نسخه یکسان پیچید...حالا از فردا(وقتی که این پست رو خوندم) همه دیگه کیک شوکولاتی می خوان:)

    پاسخ:
    بله البته :)
    بازگشت همه به سوی کیک شکلاتی ست :))

    من این داستانو با تموم وجودم درک میکنم اصلا انگار قسمت اولش خود منه . منم ۵ سال پیش یه پیانو میخواستم. هروز هم میرفتم تو پاساژ نگاش میکردم پیش خودم فکر میکردم تا چند ماه بعد میگیرمش . ولی..... نشد دیگه نشد . وقتی دیدم نمیشه تصمیم گرفتم بکشمش اره من آرزومو کشتم . الان میتونم بهترشو بگیرم ولی.... من دیگه اون آدم ۵ سال پیش نیستم که دلم برای پیانو ضعف کنه . دیگه پیانو دوست ندارم..... امیدوارم تجربه مرگ آرزو نداشته باشید

    پاسخ:
    چقدر غم انگیز...مرگ آرزوها :(
    امیدوارم دوباره اشتیاق داشتن پیانو تو وجودتون شکل بگیره ^_^
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی