کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

مرا نخواهی بخشید...

يكشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۷، ۰۷:۲۲ ب.ظ


مرا نخواهی بخشید...

مرا بخاطر باران های بی وقتی که باریدند و نتوانستم کنار خودم نگهت دارم هرگز نخواهی بخشید

به خاطر دست هایی که هر چه جستجویشان میکنم...هرچه این ملافه ها ،کمد لباس ها، جیب‌ها، این آیینه ها را بالا پایین میکنم پیدایشان نمیکنم. بخاطر هق هقِ شب‌هایی که باید باشی و نیستی، بخاطر بی‌قراری های شبانه ای که از من دیوانه ای ساخته است که دیگر نمی‌خندد

مرا نخواهی بخشید...

بخاطر ترانه های محزونی که مرا می‌آزارند، بخاطر نوشتن نامه هایی که میدانستم هیچگاه به دستت نخواهند رسید، بخاطر وقت‌هایی که مواظب خودم نبوده‌ام، بخاطر خودت که آن دورها جا خوش کرده‌ای، که بی من در دورترین جای ممکن، زندگی کردن را یاد گرفته ای.

تو، هرگز مرا نخواهی بخشید...روزی که بفهمی جسم من تا چه اندازه این زخم ها را به دوش کشیده است. روح من چه اندازه نبودنت را تاب آورده است. تو، مرا به خاطر این سکوت،(سکوتی که بخاطر خودت بود) این خیره شدن ها، لبخندهای نمایشی، این فریادهایی که روزی خواهم زد نخواهی بخشید.

نه فقط من! که خودت را...همان عزیزِ از دست رفته‌ی مرا...همان که هر کجا میروم، دیوارها چهره‌ی او را برایم منعکس می کنند، عشق دور افتاده‌ی من، تا همیشه مخاطب، تا همیشه معشوق، تو ،خودت را روزی، بخاطر این حجم از تنهایی و حسرتی که در وجود کسی جاگذاشته‌ای نخواهی بخشید.

چقدر تاریکیِ این شبها‌ این چشم ها ،این جوانی ،غمبار و فسرده است و روزی خواهد رسید که به یاد می آوری این منِ همیشه نخواستنی را مشتی خاک در آغوش گرفته است. روزی که تمام باران های بی‌هنگام، درجستجوی دست هایت به تمام پنجره ها بی‌رحمانه بکوبند. روزی که دیگر نه فقط این ورق های خیس، که بالشت نیمه شب‌هایت، غرور مردانه‌ و دلتنگی دیرهنگاهمت تو را هم بیازارد.

مرا نخواهی بخشید...

به خاطر آن روزها که میدانستم دیگر برنخواهی گشت اما هنوز ملتمسانه میخواستمت!

بخاطر حالا همین حالا  که جز خرابه ای متروک چیزی از آن کسی که دوست داشتی‌اش باقی نمانده است.

بخاطر این حماقت شیرین...این دردی که لذتبخش است، عزیزترینم...تو مرا بخاطر این همه ظلمی که در نبودت به خودم کرده‌ام، هرگز نخواهی بخشید...بخاطر لحظه‌ای که میخواهی در آغوشم بگیری و من دیگر توانایی بلند شدن نداشته باشم...بخاطر روزی که یکبار برای همیشه دیر شده است و تو

هرگز خودت را نخواهی بخشید!


| زهرا مهدوی |

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۹۷/۰۶/۰۴
  • ۷۰۴ نمایش
  • پروازِ خیال ...

زهرا مهدوی

نظرات (۲)

متن کتابه؟
پاسخ:
نمیدونم متاسفانه
کتابی به اسم "گلوله ی برفی" نوشته ی زهرا مهدوی در بازار وجود داره
اما نمیدونم ایشون همون خانم زهرا مهدوی هستن یا نه
و اینکه این متن از همون کتابه یا نه!
ســـــــلام زهرای عزیزم امیدوارم منو بشناسی ...همون ماریای باهمم 
نمیدونی چقدر خوشحالم اینجا نوشته هاتو دیدم...موفق باشی نازنینم
پاسخ:
من که خانوم مهدوی نیستم ولی امیدوارم ایشون این مطلب رو ببینن و سلامتون بهش برسه :)
ممنون که اینجا رو خوندید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی