خدا دستهای تو را که میساخت
عینک ظریف و زنانهای بر چشم داشت
زیر لب ترانهای را زمزمه میکرد
و سر هر انگشت،
اندازهی یک پنجره مکث میکرد
کمی کارهای خانهاش را انجام میداد
و دوباره به تو برمیگشت
به دستهایت...
| رسول ادهمی |