کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

 

بهش گفتم وقتی باهات آشنا شدم

اولین چیزی که بهش اشاره کردم این بود که گفتم من خیلی زودرنجم!

مثلا یه بار صدات کنم بجا 'جانم'بگی 'بله'

دلم میگیره!

قلبم میشکنه!

گفتم مثلا اگه برات قلب بفرستم بهم لبخند بزنی دلم میگیره!

یا اینکه اگه بهت بگم بیا همو ببینیم و بگی اون روز کار داری ناراحت میشم

به نظرت تا الان چندبار این اتفاقا و اتفاقای دیگه که گفتم ناراحتم میکنه رو انجام دادی؟

با همون غرور همیشگیش نگام کرد و لبخند نصفه و نیمه ای زد و باد انداخت تو غبغبش و گفت خب معلومه!هیچکدومش

چون ندیدم ناراحت باشی

نیشخندی زدم

گفتم میدونی چه اشتباهی کردم؟! یادم رفت همون اول بهت بگم که من خیلی زودرنجم شاید خیلی جاها ازت ناراحت شم

ولی زبونِ گلگی ندارم!

من حرف نمیزنم ! نمیام باهات دعواکنم ! هییی نمیگم

فقط بهت لبخند میزنم و به گفتن یه اکی بسنده میکنم! چون من نمیخوام عزیزامو محاکمه کنم

ولی تو خودت باید بفهمی! اون موقع ها که پیامتو میخونم و چند دقیقه زل میزنم به پیامات و جوابتو نمیدم باز تایپ میکنی و میبینی درجا سین میخوره، باید بفهمی از حرف قبلیت دلخور شدم و دارم با خودم کنار میام!

اون موقع ها که بعد از تلفن حرف زدنامون آنلاین نمیشم باید بفهمی ناراحتم

یا بعد از هر اکی که افلاین میشم و تا ساعت ها سراغت نمیام باید بفهمی دلخورم کردی!

یادم رفت بهت بگم که من دلخوریامو به زبون نمیارم اما یه روز میبینی دیگه نیستم

دیگه رفتم!

اونوقت تا آخر عمر تو میمونی با یه کوه سوال که چرا رفتم

من میمونم و یه قلب که پر از درد و دلخوریه!

که هیچوقت کسی از دلش در نیاورد!

میدونی اشتباه از خودم بود!

خودم باید بهت میگفتم که برای بودنِ من باید قبل از همه چیز منو بلد باشی!

 

| نیلوفر رضایی |

  • پروازِ خیال ...

بند پا

۰۹
مهر

 

من از این بند نخواهم به در آمد همه عمر

بندِ پایی که به دست تو بوَد، تاج سَر است

 

| سعدی |

  • پروازِ خیال ...

 

این گونه که نگاه می‌کنی،

چاره‌ای ندارم

جز بوسیدنت!

 

| لیلا مقربی |

  • پروازِ خیال ...

 

ﺩل بستهﺍﻡ ﺑﻪ ﻏﻢ، ﮐﻪ ﺟﺰ ﺍﻭ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩﺍﻡ

ﯾﺎ ﺩﯾﺮ ﺁﻣﺪهﺳﺖ ﻭ ﯾﺎ ﺯﻭﺩ ﺭفته اﺳﺖ

 

| مژگان عباسلو |

  • پروازِ خیال ...

انسان

۰۷
مهر

 

انسان

آن چه که فکر می کند، نیست

آن چیزی ست که پنهان می کند.

 

| آندره مارلو |

  • پروازِ خیال ...

 

می خوابم

غصه در خوابم بیدار می ماند

می خندم

غصه پشت لب‌هام ناله میکند

عاشقی میکنم

غصه در جانم سرمست چرخ میزند

آدم به تنهایی

چطور از انبوه اندوه فرار کند و خودش را جا نگذاشته باشد..؟

 

| بهار عظیم پور |

  • پروازِ خیال ...

به آغوش تو

۰۶
مهر

 

باز با گریه به آغوش تو برمی گردم

چون غریبی که خودش را برساند به وطن...

 

| فاضل نظری |‏

  • پروازِ خیال ...

 

وقتی در اندوه دست و پا می‌زنی، دو مدل آدم به تو نزدیک می‌شوند.

آدم‌هایی که از روی همدردی و همدلی‌شان در صدد رفع غمت هستند یا کسانی‌که تنها بابت ارضای حس خودشیفتگی خودشان و گرفتن حس مثبت از تو من باب کمک‌رسانی‌شان، نقش امداد را بازی می‌کنند.

در این مواقعی که تو در چاه تاریک غم، دستت توی حلقت است و سیاهی بالا می‌آوری، یک آن دلبسته یکی از آن آدم‌ها می‌شوی. تی‌تی عزیزم دلبستگی به خودی‌خود اتفاق غریب و قشنگی است. اما کاش دلبسته گروه دوم نشوی. گروهی که تنها هدفشان رضایت از خودشان است. حتی وقتی کمک می‌کنند، می‌خواهند به تو و خودشان نشان دهند توانایی دارند. توانایی برانگیختن حس‌های مثبت درون تو نسبت به خودشان. آدم‌هایی که تشنه توجه هستند و با لباس مبدل همدلی، به تو نزدیک می‌شوند لایق دوست داشتن نیستند.

 

| عطیه میرزا امیری |

  • پروازِ خیال ...

امان ای دل

۰۵
مهر

 

امان از ماجرای پیکری که

امان از سرگذشت حنجری که

 

امان ای دل،امان ای دل امان ای

امان از قصه ی انگشتری که...

 

| سید محمدجواد شرافت |

  • پروازِ خیال ...

 

من دنیای واقعی را دوست دارم

زیستن در ناممکن‌ها بیهوده و غم‌انگیز است

نمی‌شود از رنگ دریا ماهی گرفت

نمی‌شود از عکس درختان میوه چید

برکه‌های رویا، پرندگان را سیراب نمی‌کنند

مرا ببخش

فراموشت کردم

نمی‌توانستم به دیواری در دوردست‌ها تکیه کنم!

 

| رسول یونان |

  • پروازِ خیال ...

 

"دوستت دارم" همیشه به زبان آوردن نیست،

یا اگر باشد چه زبانی بهتر از بوسیدن...

 

| حمید رها |

  • پروازِ خیال ...

 

" لایستقیم العالم

إلا برأس مائل

على کتف من نحب "

 

جهان استوار نمی‌ماند

مگر با سری خمیده

بر روی شانه کسی که دوستش داریم...

 

| سوزان علیوان |

  • پروازِ خیال ...

پروانه ها

۳۱
شهریور

 

گاهی نرم و گاه سخت و شکننده، درست مثل پروانه‌ها.

آنها زیبایند و مملو از رنگ؛ و تا وقتی آزادند بسیار لطیف و شادی بخش‌اند، بی آنکه خود بفهمند!

"آیا تا بحال پروانه‌ی زنده ای را در دست  گرفته‌ای؟"

به محض اولین تماس با بال‌هایشان، انگشتان شما رنگ می‌گیرد.‌ این ممکن است آن ها را بکُشد یا اگر خیلی خوش شانس باشند با بال های زخمی و برای مدتی کوتاه، دوباره پرواز کنند.

تمام ما لااقل برای یکبار هم که شده در زندگی‌مان پروانه بوده‌ایم...

نِشَسته در دستان کسی که روزی دوستمان داشت!

تنِ ما زخمی بزرگ است که پوستی رنگین آن را پوشانده...!

و زخم ها...

زخم ها اصلیت ماست.

ما رنگدانه هایمان را در نهایت سخاوت به دست های کسی که دوستمان داشت بخشیده‌ایم، و جای خالی آنها عاقبت ما را خواهد کُشت.

 

| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...

برو، برو..‌

۳۱
شهریور

 

برو که باز دلت را به دلبری دیگر

به هرکسی که گمان می‌بری کمی سرتر

 

برو که عشق پشیمان شود از آمدنش

که ما دو روح جداییم، در دو تا پیکر

 

بگو به شعر که این‌بار حالی‌اش بشود

قرار نیست بیایی، قرار نیست اگر،

 

دلم گرفت، به یادم بیاورد که تو را

قرار نیست که این روزهای شهریور

 

چقدر حرف نگفته میان پنجره ماند

چه شعرهای سپیدی که توی این دفتر

 

برو که مرگ خودم را نشان من بدهی

برو که نیست نیازی به زخم این خنجر

 

همیشه آخر قصه بی‌آشیان مانده‌ست

پرنده‌ای که به امید شاخه‌ای بهتر

 

برو! دوباره هوایی نکن مرا ای عشق

و فکر کن که از این جمع شاعری کم‌تر

 

| رویا باقری |

  • پروازِ خیال ...

 

چهره‌هایی وجود دارند که

می‌ارزد که پس از دیدار آن‌ها چشم فرو بندیم و بمیریم

تا ناگزیر نباشیم پیش خود بگوییم:

“ هرگز من او را در بازوانِ خود نخواهم دید... "

 

| هانری دومنترلان |

  • پروازِ خیال ...

 

دستانت را اندکی به من امانت بده

میخواهم با آن ها،

گره از بافته‌های اندوهم بگشایم.

 

| غاده السمان |

  • پروازِ خیال ...

 

گُزیدم از میان مرگ‌ها، این گونه مردن را:

تو را چون جان فشردن در بر آن‌گه جان سپردن را

 

| حسین منزوی |

  • پروازِ خیال ...

به یاد ماندنی

۰۷
شهریور

 

اغلب فکر می‌‌کنیم اینکه به یاد کسی هستیم، منتی است بر گردن آن شخص!

غافل از اینکه اگر به یاد کسی هستیم، این هنر اوست نه ما.

به یاد ماندنی بودن بسیار مهم تر از به یاد بودن است...

 

| بهومیل هرابال |

  • پروازِ خیال ...

پسندیدن

۲۳
مرداد

 

یکی درد و یکی درمان پسندد

یکی وصل و یکی هجران پسندد

 

من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آنچه را جانان پسندد

 

| بابا طاهر |

  • پروازِ خیال ...

عدل این است...

۲۲
مرداد

 

محبوب من

ما که توقع نداشتیم این دنیا ما را ناز کند، یا گرم در آغوش بگیرد

فقط توقع بود که این قدر جگرمان را نسوزاند!

محبوب من!

عدالت یعنی هرچیزی، هرکسی، سرجای خودش باشد

عدل این است که شما دردل ما باشید...

 

| محمد صالح علاء |

  • پروازِ خیال ...

حس می کنم

۲۲
مرداد

 

حس می‌کنم

نیش ستاره را

در چشمم

طعم ستاره را

در دهانم

و طعم یک کهکشان تنهایی را

در جانم

 

| منوچهر آتشی |

  • پروازِ خیال ...

پابرهنه

۲۲
مرداد

 

در سرزمین من

خار نکار

شاید فردا پابرهنه

به دیدارم بیایی...

 

| غاده السمان |

  • پروازِ خیال ...

کافیست

۲۱
مرداد

 

دلخوشم با غزلی تازه همینم کافی است

تو مرا باز رساندی به یقینم کافی است

 

قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو؟

گاه گاهی که کنارت بنشینم کافیست

 

گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم

گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست

 

آسمانی تو! در آن گستره خورشیدی کن

من همین قدر که گرم است زمینم کافیست

 

من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه

برگی از باغچه ی شعر بچینم کافیست

 

فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز

که همین شوق، مرا خوب ترینم! کافیست

 

| محمد علی بهمنی |

  • پروازِ خیال ...

 

و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است،

ولی حیف که ارباب «قتیل العبرات» است،

ولی حیف که ارباب «اسیر الکربات» است،

ولی حیف هنوزم که هنوز است

حسین ابن علی تشنه ی یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی،

 الف قامتِ او دال و همه هستی او در کفِ گودال...

 

| سید حمیدرضا برقعی |

  • پروازِ خیال ...

 

مامانم همیشه میگه تا وقتی یکیو پیدا نکردی که برات مثل بچه‌ ات باشه نرو توی رابطه ی ازدواج!

یه بار که پرسیدم یعنی چی، گفت:

"یعنی مثل بچه ای که از گوشت و پوست و استخون خودته باشه برات، نه خوبشو، نه بدشو، نه خوشگلشو، نه زشتشو، نه داراشو، نه فقیرشو؛ حاضر نباشی با کس دیگه‌ای عوض کنی، هر عیب و ایرادیم که داشته باشه دلت نخواد یکی بهترشو بیاری به جاش، چون برات بهترینه در هر حالتی.‌‌..

وقتی ازدواج کن که مطمئن باشی می‌تونی توی سختیا، نداریا، مریضیا، گرفتاریا مثل یه مادر باشی و بمونی به پای آسمون ابری و آفتابی زندگیِ طرفت،

گاهی عینک آفتابی بزنی، گاهیم چتر بگیری دستت! "

 

| طاهره اباذری هریس |

  • پروازِ خیال ...

فریاد

۲۰
مرداد

 

فریاد که من از همه دیدارِ تو را

مشتاق‌ترم وز همه محروم‌ترم

 

| هاتف اصفهانی |

  • پروازِ خیال ...

در این سرزمین

۲۰
مرداد

 

هربار که نگاهت می‌کنم

جمله‌ای آشنا

به ذهنم خطور می‌کند:

در این سرزمین ،چیزی هست که ارزش زندگی کردن دارد...

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

ساتن قرمز

۰۲
تیر

 

فکر می کردم

در این ظهر تابستانی

همان تاپ سفیدت را

که مثل تکه ای ابر می نشیند

بر نیم تنه ی آفتاب

بر تن کرده باشی

اما تو باز هم

غافلگیرم کرده ای

با این ساتن نازک قرمز

و چند تشبیه دست اول را روی دستم گذاشته ای

 من را به شب عید می بری

به ماهی سرخ سه دمی که در تنگی بلور می رقصد

به عصر ولنتاین وشاخه رزی فرانسوی که فروشنده قیمتش را بالا برده

آری

تنها تو می توانی

اینگونه در شعرهای من

دو فرهنگ را به زیبایی به هم گره زنی!

 

| محسن حسینخانی |‏

  • پروازِ خیال ...

 

 

یه وقت‌هایی، یه گوشه‌هایی از دنیاتون رو قایم کنید و پیش خودتون نگه‌اش دارید!

یه آهنگ‌هایی رو تنهایی گوش کنید، یه فیلم‌هایی رو تنهایی نگاه کنید، یه خیابون‌هایی رو تنهایی قدم بزنید!

شاید بعدها...

لازم بشه آدم تو گوشه‌هایی از زندگی‌اش باشه که اونو یاد هیچ‌کس نمی‌ندازه...

 

| محمد رحیم نواز |

  • پروازِ خیال ...

جام نگاهت

۲۸
خرداد

 

تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت

من مست چنانم که شنفتن نتوانم...

 

| محمدرضا شفیعی کدکنی |‏

  • پروازِ خیال ...

غمش

۲۷
خرداد

 

رفت روی تخت و خوابید.

غمش هم

جای دیگری نداشت برود،

کنارش دراز کشید.

 

| هاروکی موراکامی |

  • پروازِ خیال ...

کشیدنی

۲۷
خرداد

 

سیگار پر دُخان و ناز پری رخان

این هر دو در کشاکش دوران

کشیدنی ست...

 

| نصرت رحمانی |

  • پروازِ خیال ...

 

این نامه فقط به رسم استقبال از تو است،

برای اینکه به تو بگوید یک روز بدون تو

روزی‌ست که تمام نمی‌شود!

شهری‌ست بدون باغ

زمینی‌ست بی‌آسمان

و برای اینکه به تو بگوید

هرگز هیچ‌ چیز ما را از هم جدا نخواهد کرد؛

در این دنیا، به هم گره خورده‌ایم.

شب‌ خوش!

قلبت را می‌بوسم...

 

| آلبر کامو |

  • پروازِ خیال ...

نقشه ی فرار

۲۶
خرداد

 

دستانت

با رگ‌های دویده بر آن

نقشه‌ی فرار من است

از دنیا!

 

| شهرام رستمی |

  • پروازِ خیال ...

راه صبح

۲۶
خرداد

 

گل از پیراهنت چینم که زلف شب بیارایم

چراغ از خنده ات گیرم که راه صبح بگشایم

 

| حسین منزوی |

  • پروازِ خیال ...

 

یه شب که دلم از عالم و آدم پر بود،

گفت: نگران نباش دیوونه، فکر کردی من تنهات میزارم یا اینکه کسی میتونه جای تورو تو قلبم بگیره؟

کاری به اتفاقات بعدش و اینکه تنهام گذاشت ندارم؛

می‌خوام بگم:

هر آدمی یکبار و لااقل برای یه شب،

خوشبخت ترین آدم روی زمین بوده...

 

| مسلم علادی |‏

  • پروازِ خیال ...

 

فکر کنم دیوانه شده ام

پرنده ها از گوشه اتاقم به گوشه ی دیگر کوچ می کنند

آفتاب از جیب پیراهنم بالا می آید

و ماه در کنج قالی فرو می رود

ابرها می آیند

در لیوان خالی روی میز می بارند و می روند

دلتنگ توام...

 

| سایبر هاکا |

  • پروازِ خیال ...

 

عشق چه ارزشی دارد

وقتی کسی را

درست زمانی که

بیشتر از همیشه به تو نیاز دارد،

رها کنی؟

 

| فردریک بکمن / ترجمه: سمانه پرهیزکاری |

  • پروازِ خیال ...

 

دیگر دلی نمانده که دلبر بخوانمت!

هجران روی تو دل ما را مذاب کرد...

 

| محمد سهرابی |‏

  • پروازِ خیال ...

 

براى عشق‌هاى تمام شده

تنها یک‌چیز مى‌توان گفت

‏و آن اینکه به هر حال زیبا بود...

 

| احمد تللی |

  • پروازِ خیال ...

غرق شدن در تو

۲۳
خرداد

 

شاید مرد رویاهایت نباشم

اما می توانم آنقدر در تو غرق شوم

که اگر روزی

سایه تو

سایه ی من را با تیر بزند

خودش کشته شود

و آینه ی جیبی کوچکت از دستت که بیوفتد

من هزار تکه شوم

آنقدر که عزرائیل گیج شود

نداند من توام یا تو من

خسته شود

بارو بندیلش را ببندد برود

بعد من تا آخرالزمان برای تو بمیرم

 

| محسن حسینخانی |‏

  • پروازِ خیال ...

 

در قفل فروبسته‌ی غم‌های دل خویش

آن کهنه کلیدیم که دندانه نداریم

 

| حزین لاهیجی |

  • پروازِ خیال ...

مرگ است و مرگ

۲۰
خرداد

 

نه سیگار به کار می‌آید...

نه گریه کفاف می‌دهد!

که دوای درد دلتنگی

مرگ است و مرگ است و مرگ!

 

| طاهره اباذری هریس |

  • پروازِ خیال ...

 

می پرسی تو را دوست دارم؟

حتی اگر بخواهم پاسخ تورا بدهم ، نمی توانم

مگر ممکن است با هیچ زبانی شرح داد

که در آنوقت که با چشمان پر اندیشه

و روشن بینت به من مینگری ، چه نشاطی

و لطفی دلم را فرا میگیرد؟

 

می پرسی تورا دوست دارم؟

مگر واقعا پاسخ این سوال را نمیدانی؟

مگر خاموشی من، راز دلم را به تو نمی گوید؟

مگر آه سوزانم از سر نهان خبر نمیدهد؟

 

مگر نمی بینی که چه سان

در آن لحظه که سراپا محو جمال توام

و گویی دل به نوک مژگان تو آویخته دارم

روح پریشانم چون کبوتری

در هوای پرواز ، بال و پر میزند؟

 

راستی آیا شکوه ی آمیخته با بیم و امید من

که در هر لحظه، هم میخواهم بر زبانش آورم

و هم سعی میکنم که از دل برانم

نرسد راز پنهانم را، به تو نمی گوید؟

 

زیبای من! چطور نمی بینی که سراپای من

از عشق من به تو حکایت می کند؟

همه ذرات وجود من با تو حدیث عشق می گویند

به جز زبانم که خاموش است

 

زیرا دلم از دیر باز دریافته است

که با آن عشقی که من به تو دارم

تنها گفتن: دوستت دارم

مثل آن است که هیچ چیز گفته نشده باشد

 

| ویتوریو آلفیری |

  • پروازِ خیال ...

از من گرفت

۱۹
خرداد

 

جدایی چه چیزهایی که از من نگرفت و نبرد

کیلومترها امید

موهایی که شانه کردم

و آن دست‌هایی که فشردمشان...

 

| ناظم حکمت |

  • پروازِ خیال ...

تقدیر خود

۱۹
خرداد

 

بعد از تو جهان و جان برایم هیچ است

تقدیر خودم را به غمت دوخته ام

 

| لیلا هنگروانی |

  • پروازِ خیال ...

ترس برم داشت

۱۸
خرداد

 

ترس بَرَم داشت...

افتاده باشی از سَرِ دیوار،

خم شدم بگیرم

 دیدم خوشه خوشه آویخته‌‌ای

 

| بیژن الهی |

  • پروازِ خیال ...

 

"من" زخم است.

"دوستت دارم" پانسمان،

خونی که می‌چکد...

یعنی مرهم خوبی نبوده ای.

 

| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...

 

هرکس فقط وقتی که تنهاست می‌تواند آن گونه که خود هست باشد.

پس هرکس که تنهایی را دوست نمی‌دارد،

دوستدار آزادی هم نیست،

زیرا فقط در تنهایی آزادیم.

 

| آرتور شوپنهاور / ترجمه: محمد مبشری |

  • پروازِ خیال ...

 

هیچ‌چیز،

هیچوقت در هیچ کجای جهان

سر جایی که باید، نیست.

اسم‌هایی را در لیست‌های خداحافظی دیدیم

که هنوز به حد کافی سلام نکرده بودند

و اسم‌هایی را در صفحه بیزاری

که هنوز عاشقشان بودیم...

 

| رویا شاه حسین زاده |

  • پروازِ خیال ...

غم آشنا

۱۰
خرداد

 

قلبی که کنج سینه ی من می زند تویی

من با غمِ تو از خود تو آشناترم

 

| اصغر معاذی |

  • پروازِ خیال ...

 

عشق همین است،

وقتی میمیرم

همچنان دوستت دارم

و وقتی دوستت دارم

حس میکنم در حال مرگم...

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

سنگم

۳۱
ارديبهشت

 

سنگم

سنگِ سنگ

بی کم و کاست

و چنان در آغوش فشرده‌ام خود را

که رهایی را

گریزی جز شکافتن نیس

 

| منوچهر آتشی |

  • پروازِ خیال ...

خیره مانده ام...

۳۱
ارديبهشت

 

یک عکس کوچک تا خورده

از مردی که پیراهنش هنوز روشن است

چند شعر عاشقانه کوتاه

از شماره ای که همیشه خاموش است

و یک جفت چشم

که هر شب تا صبح

به این هر دو خیره مانده است...

نگهبان شب کارخانه ای ورشکسته ام

گاهی آرزو می کنم دزدی بیاید

به جای دست ها و دهانم

چشم هایم را ببندد.

 

| لیلا کردبچه |

  • پروازِ خیال ...

 

خدا

خدای خوب و کمی ناصبور

که تا به حال چندین بار زیر گوشم زده ای

آیا وقت آن نرسیده

ترک دوچرخه ات بنشینم

تا مزرعه آفتابگردان ها

کمی برای دل من رکاب بزنی؟!

 

| ریحانه جهانی |

  • پروازِ خیال ...

 

نیمه ی گم گشته ات را دیر پیدا می کنی

سر بجنبانی خودت را پیر پیدا می کنی

 

در مدار روزگار و گردش چرخ فلک

عاقبت روزی تو هم تغییر پیدا می کنی

 

کودکی چون بادبادک با نسیمی می رود

خویش را بازیچه ی تقدیر پیدا می کنی

 

نوجوانی ، عاشقی ، دیوانگی ، سرگشتگی

می گریزد از تو تا تدبیر پیدا می کنی

 

عشق را در انتظار تلخ و بی پایان خود

در غروب جمعه ای دلگیر پیدا می کنی

 

می رسی روزی به آن چیزی که می خواهی ولی

در رسیدن های خود تاخیر پیدا می کنی

 

چشم می دوزی به او از دور و می پرسی چرا؟

نیمه ی گم گشته ات را دیر پیدا می کنی

 

| ساناز رئوف |

  • پروازِ خیال ...

شرح دهم

۳۰
ارديبهشت

 

گر به تو افتدم نظر ؛ چهره به چهره رو به رو

شرح دهم غم تو را ؛ نکته به نکته مو به مو

 

| طاهری انجدانی کاشی |

  • پروازِ خیال ...

گریه نکن ری را

۳۰
ارديبهشت

 

گریه نکن ری را

راهمان دور و دلمان کنار همین گریستن است

دوباره اردیبهشت به دیدنت مى آیم...

 

| سید علی صالحی |

  • پروازِ خیال ...

از صدایت

۲۹
ارديبهشت

 

‏از صدایت مى‌بوسم تو را

صدایت که این همه گنجشک

در دلم ‏رها مى‌کرد...

| جمال ثریا |

  • پروازِ خیال ...

آن قدر ساده ای...

۲۹
ارديبهشت

 

تو در هیچ کدام از آن سال ها خوشبخت نبودی

اما

آنقدر ساده ای

که دلت برای آن سالها

تنگ شود.

همه  همینطورند

از خوشبخت نبودنی

 به خوشبخت نبودنی

پناه می برند

از «به من بگو دوستت دارم»ی

به «به من بگو دوستت دارم»ی دیگر.

 

| رویا شاه حسین زاده |

  • پروازِ خیال ...

زمزمه ی عشق

۲۹
ارديبهشت

 

گوش دل می‌شنود آنچه که در دل باشد

عشق را زمزمه کافی‌ست به آواز مگو

 

| علیرضا بدیع |

  • پروازِ خیال ...

قدم بزنیم؟

۲۸
ارديبهشت

 

دنبال

چی میگردی

یه آغوش مطمئن؟

یه اتاق بی‌خبر از تاریکی؟

یه فنجون قهوه‌ی اصیل؟

یه بوسه‌ی ناشیانه؟

یه حضور همیشگی؟

هم‌مسیریم پس.

قدم بزنیم؟

 

| حسام الدین عسگری |

  • پروازِ خیال ...

 

من بعد از تو با این مسئله که دیگر کسی را دوست نداشته باشم، کنار آمده ام

تو اما بعد از من با این درد که دیگر کسی مثل من دوستت ندارد، چه میکنی؟

 

| عرفان محمودیان |

  • پروازِ خیال ...

لاک می زنم تا...

۲۷
ارديبهشت

 

لاک می زنم که رد خون را پنهان کنم

تا هیچ کس نفهمد

در فکر هایم مدام

دیوارها ی زمان را می کنم...

 

| رویا شاه حسین زاده |

  • پروازِ خیال ...

پس از این

۲۷
ارديبهشت

 

‏پس از این

‏هر نور لطیفی که مرا لمس کند

‏تو خواهی بود

 

| سیروس آتابای |

  • پروازِ خیال ...

بلند شو محبوب من

۲۷
ارديبهشت

 

بلند شو محبوب من

باید از این قبیله ی مخوف تنهایی

عبور کنیم

و در دیاری که لهجه ای محلی دارد

فکر کنیم به بچه هایمان

به بوته های نعنا در باغچه

فکر کنیم اگر پیراهن آبی‌ات را به تن کنی

چند آسمان دورتر می شویم از آدمها

و در کشاکش شماتت زخم هایی که برداشتیم...

کداممان مرهم تر است

کدام یک "دوستت دارم" تر!

 

| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...

تسکین من باش

۲۶
ارديبهشت

 

بارونُ میبوسم

چشمات نمناکه

این قطره ها حیفه

این قطره ها پاکه

 

قبل از خداحافظ

تسکینِ من باش و

توو لحظه هاى تلخ

شیرینِ من باش و

 

لعنت به تقدیر و

هر سرنوشتى کن

آغوشِ برفیمو

اردیبهشتى کن

 

| یلدا انگالی |

  • پروازِ خیال ...

عشق در گلو

۲۶
ارديبهشت

 

هیچ گاه

نفهمیده ام

دوست داشتن چرا این همه

غم انگیز است؟

هیچ گاه

نمی فهمم

چرا می گویند

آدمها با قلب هایشان عاشق می شوند

وقتی که من

همیشه عشق را

درگلویم احساس می کنم؟

 

| هستی دارایی |

  • پروازِ خیال ...

میراث زندگی

۲۶
ارديبهشت

 

دهانت

پوستت

و دلتنگی هایت

همه میراث زندگی ست.

 

| پابلو نرودا |

  • پروازِ خیال ...

 

" کُل الطُرق تؤدی إلیک

حتى تِلک التی

سَلکتها لنِسیانک "

 

همه راه‌ها به تو ختم می‌شوند

حتی آن‌ها که برای

از یاد بردنت طی کرده‌ام.

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

ارزش یک رابطه

۲۵
ارديبهشت

 

 

نازنینم !

دوست داشتم برایت بنویسم دلت را به هیچ چیزی خوش نکن...نمی‌توانم...معتقدم به دلخوشی‌های کوچک که لحظه‌های بزرگ را می‌‌سازند.

دوست داشتم بنویسم دل به هیچکس نده. دوست داشته باش ولی‌ عاشق نشو...نمی‌‌توانم...خوب می‌‌دانم زندگی‌ با عشق سخت است، بدونِ عشق سخت تر!

دوست داشتم بنویسم بی‌ تفاوت باش، بی‌ خیال، به هیچ چیزی در دنیا فکر نکن...جراتش را ندارم...اگر همین یک کار را هم نکنیم. اگر با خودمان خلوت نکنیم. اگر گهگاهی افکار و تخیلاتِ خود را به مبارزه نکشیم، پس باید چه کنیم ؟ با جای خالی‌ کسی‌ که بی‌ هیچ قضاوتی به حرف‌هایمان گوش می‌‌کرد، چه باید بکنیم ؟

نازنینم!

اگر زمانی‌ دوباره عاشق شدی، اگر ترکت کردند، اگر در همین لحظه که این ها را میخوانی‌ تنها هستی‌، میتوانی‌ غصه بخوری، گریه کن، رنج ببر، فریاد بزن، سکوت کن، خودخوری کن، از آدم‌ها نفرت داشته باش...ولی‌ همزمان از همه ی اینها لذت ببر...شادمان باش که عشق را تجربه کرده‌ای ...حتی برای مدتی‌ کوتاه.

به خاطر بسپار، در دنیای آشفته ی دوست داشتن‌ها و عاشق شدن‌ها، کمتر کسی‌ می‌‌داند که ارزشِ یک رابطه به عمق آن است نه به طولِ آن!

 

| نیکی فیروز کوهی |

  • پروازِ خیال ...

وقتی که تو نیستی

۲۵
ارديبهشت

 

وقتی که تو نیستی

من حزن هزار آسمان

بی اردیبهشت

را گریه می کنم.

 

| سید علی صالحی |

  • پروازِ خیال ...

کارگر

۱۱
ارديبهشت

 

پدرم

خیلی چیزها برایم به ارث گذاشت

لباس کارگری که به تن ام بزرگ بود

ابزار کارگری که برایم سنگین بود

و ارثیه ای دیگر که گفته بود:

پسرم

هرچند که کارگری

اما فراموش نکن

انسان نیامده برای سر خم کردن

هست تا سربلند زندگی کند

از آن روز

سرم بلندتر از

دیوارِ تمام کارخانه هاست.

 

| فخرالدین احمدی سوادکوهی |

  • پروازِ خیال ...

خنده ی خونین

۰۹
ارديبهشت

 

داغ جانسوز من از خنده ی خونین پیداست

ای بسا خنده که از گریه غم انگیزتر است

 

| رهی معیری |

  • پروازِ خیال ...

گم شدگان

۰۹
ارديبهشت

 

به دنیا آورده اند ما را

که جای خالی

گم شدگانشان را پُر کنیم

افسوس که ما خود گم شده بودیم

در جستجوی

گم شدگان خویش،

و هر آن چه می یافتیم

گم شده ی دیگری بود

 

| یاور مهدی پور |

  • پروازِ خیال ...

عشقت به من آموخت

۰۸
ارديبهشت

 

عشقت‌ اندوه‌ را به‌ من‌ آموخت‌

و من‌ قرن‌ها در انتظار زنی‌ بودم‌ که‌ اندوهگینم‌ سازد!

زنی‌ که‌ میان بازوانش‌ چونان‌ گُنجشکی‌ بگریم‌ و

او تکه‌ تکه‌هایم‌ را چون‌ پاره‌های‌ بلوری‌ شکسته‌ گِرد آوَرَد!

 

عشقت‌ به‌ من‌ آموخت‌ که‌ خانه‌ام‌ را ترک‌ کنم‌،

در پیاده‌روها پرسه‌ زنم‌ و

چهره‌ات‌ را در قطرات‌ باران‌ و نور چراغ‌ ماشین‌ها بجویم‌!

رد لباس‌هایت‌ را در لباس‌ غریبه‌ها بگیرم‌ و

تصویر تو را در تابلوهای‌ تبلیغاتی‌ جست و جو کنم‌!

 

عشقت‌ به‌ من‌ آموخت‌، که‌ ساعت‌ها در پی‌ گیسوان‌ تو بگردم‌...

گیسوانی‌ که‌ دختران‌ کولی‌ در حسرت‌ آن‌ می‌سوزند!

در پی‌ چهره‌ و صدایی‌

که‌ تمام‌ چهره‌ها و صداهاست‌!

 

عشقت‌ مرا به‌ شهر اندوه‌ برد!

بانوی‌ من‌!

و من‌ از آن‌ پیش‌تر هرگز به‌ آن‌ شهر نرفته‌ بودم‌!

نمی‌دانستم‌ اشک‌ها کسی‌ هستند

و انسان‌ بی‌اندوه‌ تنها سایه ای‌ از انسان‌ است‌!

 

عشقت‌ به‌ من‌ آموخت‌ که‌ چونان‌ پسرکی‌ رفتار کنم‌:

چهره‌ات‌ را با گچ‌ بر دیوارها نقّاشی‌ کنم‌،

بر بادبان‌ زورق ماهی‌گیران‌ و بر ناقوس‌ و صلیب‌ کلیساها...

 

عشقت‌ به‌ من‌ آموخت‌ که‌ عشق‌، زمان‌ را دگرگون‌ می‌کند!

و آن‌هنگام‌ که‌ عاشق‌ می‌شوم‌ زمین‌ از گردش‌ باز می‌ایستد!

عشقت‌ بی‌دلیلی‌ها را به‌ من‌ آموخت‌!

 

پس‌ من‌ افسانه‌های‌ کودکان‌ را خواندم‌

و در قلعه ی قصّه‌ها قدم‌ نهادم‌ و

به‌ رویا دیدم‌ دختر شاه‌ پریان‌ از آن‌ من‌ است‌!

با چشم‌هایش‌، صاف‌تر از آب‌ یک‌ دریاچه‌!

لب‌هایش‌، خواستنی‌تر از شکوفه‌های‌ انار...

 

به‌ رویا دیدم‌ که‌ او را دزدیده‌ام‌ هم‌چون‌ یک‌ شوالیه‌

و گردن‌بندی‌ از مروارید و مرجانش‌ پیشکش‌ کرده‌ام‌!

عشقت‌ جنون‌ را به‌ من‌ آموخت‌

و گذران‌ زندگی‌ بی‌آمدن‌ دختر شاه‌ پریان‌ را!

 

عشقت‌ به‌ من‌ آموخت‌ تو را در همه‌ چیزی‌ جست‌ و جو کنم‌

و دوست‌ بدارم‌ درخت‌ عریان‌ زمستان‌ را،

برگ‌های‌ خشک‌ خزان‌ را و باد را و باران‌ را

و کافه ی کوچکی‌ را که‌ عصرها در آن‌ قهوه‌ می‌نوشیدیم‌!

 

| نزار قبانی |

  • پروازِ خیال ...

 

در تنهایى من و تو

نبودنت چقدر مى تواند سهیم باشد

در سرد شدن چاى روى میز چطور؟!

بیدار مى شوم

میان سرفه هاى عمیق و دود

میان سکسکه هاى ممتد...

و خانه اى که تو را ندارد

نشسته ام روى تخت

کنار پنجره

و بى خوابى میان مه گم مى شود

دستى که در خانه نمانده است

به کتف هایم ضربه مى زند

مى چرخد در اتاق

و مى پرسد

نبودنش چقدر مى تواند

در سرد شدن چاى عصرانه ات سهیم باشد؟

 

| نیما معماریان |

  • پروازِ خیال ...

سر صبحی

۰۷
ارديبهشت

 

سرِ صبحی

دریا را تویِ یک فنجان گل سرخی ریختم و سر کشیدم

سرِ صبحی

آفتاب را با آواز گنجشک های عاشق

وسط آسمانِ چشم هایم رقصاندم

سر صبحی صبح را خنداندم

آدم

تو را که داشته باشد

همه ساعت هایش سر صبحند

تازه و پر نور و بخیر...

 

| معصومه صابر |

  • پروازِ خیال ...

نبض

۰۶
ارديبهشت

 

کاش نبضت را می گرفتم

و منتشر می کردم

تا دنیا به حال طبیعی اش برگردد

 

| شمس لنگرودی |‏

  • پروازِ خیال ...

حیات ما

۰۶
ارديبهشت

 

به کجا برم شکایت، به که گویم این حکایت

‏که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی

 

| حافظ |

  • پروازِ خیال ...

صد سال گذشت

۰۶
ارديبهشت

 

صد سال گذشت

‏از آخرین‌ بار که روى تو را دیده

‏در آغوشت کشیده

‏و در عمق چشمانت نگاه کرده‌ام

‏صد سال است که در این شهر

‏زنى منتظر من است

‏از یک شاخه درخت بودیم

‏و از همان شاخه افتاده و جدا شدیم

‏زمان میان ما صد ساله

‏راه میان ما صد ساله

‏صد سال است که من در تاریکى

‏دنبالش می گردم

 

| ناظم حکمت |

  • پروازِ خیال ...

مزیت زیبا بودن

۰۵
ارديبهشت

 

مزیت زیبا بودن این است که بار منفى شخصیت را کم مى کند.

همیشه همین طور است!

مردم اشتباهات زنان زیبا را حتى قبل از اینکه آن ها دهانشان را باز کنند مى بخشند.

 

| کمی قبل از خوشبختی / انیس لودیگ |‏

  • پروازِ خیال ...

معنای زنده بودن من

۰۵
ارديبهشت

 

معنای زنده بودن من، با تو بودن است.

نزدیک، دور

سیر، گرسنه

رها، اسیر

دلتنگ، شاد

آن لحظه‌ای که بی‌ تو سرآید مرا مباد!

مفهوم مرگِ من

در راه سرفرازی تو، در کنار تو

مفهوم زندگی‌ است.

معنای عشق نیز

در سرنوشت من

با تو، همیشه با تو، برای تو، زیستن.

 

| فریدون مشیری |

  • پروازِ خیال ...

کمندی

۰۱
ارديبهشت

 

عشق آن‌قَدَر از موی تو زنجیر به‌هم بافت

‏تا ساخت کمندی که کشانید به بندم

 

| حسین منزوی |

  • پروازِ خیال ...

رویا

۳۱
فروردين

 

چه چیز نکبت زندگی را

جبران می‌کند

جز رویا؟

 

| رضا براهنی |

  • پروازِ خیال ...

عادت به پاک کردن

۳۱
فروردين

 

انسان‌هایی بودیم

که به پاک کردن

عادت داشتیم

ابتدا اشک‌هایمان را

پاک کردیم

سپس یکدیگر را...

 

| ایلهان ترک / ترجمه: سیامک تقی زاده |

  • پروازِ خیال ...

 

ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ؟

ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺯخمم آنقدر ﻋﻤﯿﻖ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ

ﻣﯽ ‌ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﮐﺎﺷﺖ؟

ﺑﮕﻮﯾﻢ غمگینم

ﻭ ﻣﺮﮒ ﮐﺎﺭﯼ نمی‌ﮐﻨﺪ؟

 

| غلامرضا بروسان |

  • پروازِ خیال ...

گریه ام جاریست

۳۰
فروردين

 

گریه‌ام جاریست، بارانی که می‌بینی منم!

چتر وا کن، ابر گریانی که می‌بینی منم...

 

| سجاد سامانی |

  • پروازِ خیال ...

پریدن

۳۰
فروردين

 

مى ایستد رو به روى پنجره

دست مى کشد به موهایش

مى گوید:

پریدن، ربطى به بال ندارد

قلب مى خواهد!

 

| گروس عبدالملکیان |

  • پروازِ خیال ...

دنیای بعد از من

۳۰
فروردين

 

این که دنیا هست

و بعد از من خواهد بود

چه شادی بزرگی است

چه اندوه بی پایانی است.

 

| بیژن جلالی |

  • پروازِ خیال ...

دوست داشتن غم ها

۲۹
فروردين

 

فکر می‌کنم مدتی‌ست علاج زندگی را پیدا کرده‌ام.

«دوست داشتن غم‌ها». این کاری‌ست که دلم می‌خواهد بعد از این انجام دهم. حکم چای نباتِ مادربزرگ را دارد. همه جا صدق می‌کند.

به این فکر می‌کنم که ما آدم‌ها یک عمر اشتباه زده‌ایم. اشتباه رفته‌ایم. اشتباه فرار کرده‌ایم. اگر زخم خوردیم اگر غصه‌دار شدیم، اولین و دمِ دستی‌ترین کار این بوده که حواسمان را پرت کنیم. به دیگران هم گفته‌ایم نه چیزی بگویید، نه بپرسید. به خیالِ اینکه فرار کردن راه حل خوبی‌ست برای فراموش کردن، مرهم خوبی‌ست برای هر زخم.

این‌بار اگر دلتان شکست قرار را بر فرار ترجیح دهید!

غمتان را در آغوش بگیرید و بپذیرید. غمِ آدم بخشی از وجود و روحِ آدمی‌ست. غم هم مثلِ شادی سرمایه‌ی دل است. کسی که مریض نشده قدر سلامتی را نمی‌داند. پس اگر غصه‌دار می‌شوی آنقدرها هم چیز بدی نیست. باور کن...

کوچکترین فایده‌اش این است که شادی را عمیق‌تر می‌فهمی و لبخند را گرم‌تر می‌زنی. یک فایده‌ی دیگرش هم این است که به قولِ ادبیاتِ امروز، آپدیت می‌شوی. هر غصه به بزرگی‌ات اضافه می‌کند. حتی گاهی فکر می‌کنم دنیا بر اساس میزان غصه‌ها سنجیده می‌شود. اینکه ما چقدر جهان را شاد خواهیم زیست، بستگی به تجربه‌های غم‌انگیزمان دارد. غم آدمی را قدردان بار می‌آورد. باعث می‌شود از یک فنجان چای عصر کنار پنجره‌ی باران‌زده لذتِ کافی را ببری. ساده از آن عبور نکنی. دلخوشی‌های کوچک را ببینی و خلق‌شان کنی. حتی بعد از یک وعده غذا کنارِ خانواده «دستت درد نکنه خیلی خوشمزه بود» را با ذوقِ بیشتری بگویی. غصه چشم و دلِ آدم را باز می‌کند.

حتی خیال دارم به فرزندم بگویم بعد از اولین شکست‌ات بیشتر بزرگ می‌شوی، تا بعد از اولین پیروزی‌ات.

حالا که آدمی به تعداد غصه‌هایش بزرگ می‌شود تا شادی‌هایش را عمیق‌تر زندگی کند، چرا باید از دردهایش فرار کند و زیر فرش پنهان‌شان کند؟ چرا آن‌ها را دور بریزد تا مبادا زخمی تازه شود؟ چرا چیزی که آدم را اهل می‌کند باید موجبات فرار را آماده کند؟

من خودِ بعد از غصه‌هایم را بیشتر از خودِ قبل از آن‌ها دوست خواهم داشت. اینی که هستم، هم دلخوشی را بهتر می‌بیند، هم بیشتر آن را مهیا می‌کند.

حتی اگر سیب‌زمینی زغالی باشد، وسطِ باغ، دمادمِ غروب، کوچک و به تعداد

از من می‌شنوی، خاطرات غصه‌دارت را هم مثل خاطرات خوش‌ات دوست داشته باش.

آن‌ها سهم بیشتری در دریا کردن دل‌ات داشته‌اند...

 

| مریم قهرمانلو |

  • پروازِ خیال ...

داریم می خندیم

۲۹
فروردين

 

ما همیشه

یک نفر را پشت صورتمان داریم

که بریده از دنیا

می خواهد برود

فرار کند اما

لباسش هر بار گیر می کند به پوست و لبمان

طوری که آدم ها خیال می کنند

داریم می خندیم.

 

| رسول ادهمی |

  • پروازِ خیال ...

عمق من

۲۸
فروردين

 

عشق تو خواست با تو عجینم کند که کرد

وقتی به عمق من برسی جز تو نیستم...

 

| مهدی فرجی |

  • پروازِ خیال ...

 

امیدها شبیه هم نیستند؛

دست یکی به آسمان چنگ می زند

دست یکی به انسان...

دست های انسان ها شبیه هم نیستند

یکی خاک را به باد می دهد

یکی عمر را...

انسان ها شبیه هم عمر نمی کنند

یکی زندگانی می کند

یکی تحمل...

ﺍﻧﺴﺎن‌ها ﺷﺒﯿﻪ ﻫﻢ ﺗﺤﻤّﻞ نمی‌کنند

ﯾﮑﯽ ﺗﺎﺏ ﻣﯽ‌ﺁﻭﺭﺩ،

ﯾﮑﯽ ﻣﯽ‌شکند!

ﺍﻧﺴﺎن ها ﺷﺒﯿﻪ ﻫﻢ نمی‌شکنند

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ می‌شود،

ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ

 

 | رسول یونان |

  • پروازِ خیال ...

هر هزار بار

۲۴
فروردين

 

دست‌های مرا رها کن

سه سطر خواهم نوشت

 در هر سه سطر: تو!

چشم های مرا رها کن

به چهار طرف نگاه خواهم کرد

در هر چهار طرف: تو!

قلب مرا رها کن

هزاربار عاشق خواهم شد

در هر هزاربار: تو

 

| آهمت سلجوک ایلکان / ترجمه: ابوالفضل پاشا |

  • پروازِ خیال ...

ریسمان پاره

۲۴
فروردين

 

ریسمان پاره را می توان دوباره گره زد،

اما هرچه باشد ریسمان پاره‌ای است!

شاید ما هم دوباره همدیگر را دیدار کنیم

اما در آنجا که ترکم کردی

هرگز دوباره مرا نخواهی یافت!

 

| برتولت برشت |

  • پروازِ خیال ...

آیین آیینه

۲۴
فروردين

 

ما هیچ نیستیم، جز سایه ای ز خویش

آیین آینه، خود را ندیدن است

 

| قیصر امین پور |

  • پروازِ خیال ...

باربر عشق ام

۲۳
فروردين

 

خسته‌ ترینِ هر شب من‌ ام

باربر عشق‌ ام

بر دوش‌ ام باری به نام تو

جز من کسی حمل‌ اش نمی‌ کند

اگر رهایش کنم شاید شانه‌ ام آسوده شود

اما قلب‌ ام درد می‌گیرد

 

| جیحون ییلماز / ترجمه: مجتبی نهانی |

  • پروازِ خیال ...

لب هایت

۲۳
فروردين

 

لب ‌هایت را

بیشتر از تمامی کتاب هایم

دوست می دارم

چرا که با لبان تو

بیش از آنکه باید بدانم، می دانم

 

لب ‌هایت را

بیشتر از تمامی گل ها

دوست می دارم

چرا که لب ‌هایت

لطیف تر و شکننده تر از تمامی آن هاست

 

لب‌ هایت را

بیش از تمامی کلمات

دوست می دارم

چرا که با لب ‌های تو

دیگر نیازی به کلمه ها نخواهم داشت

 

| ژاک پره ور |

  • پروازِ خیال ...

 

خیره‌خیره نگام می‌کنی و می‌گی: «واسه فراموش کردن باید از یه جابی شروع کرد، فکر کن نبودم، فکر کن ندیدیم، فراموش کن و بذار همه چی تموم شه. بذا...»

نگات که می‌کنم دلم آروم می‌شه، وقتی  با دست موهات رو از روی صورتت می‌ندازی پشت گوش‌ت، یه عطر  عجیبی توی هوا می‌پیچه.

نشستم روبه‌روت و نفس کشیدنت رو تماشا می‌کنم. تو چه‌طوری نفس می‌کشی که من نفسم می‌گیره؟ چشمم به چشمات و گوشم به صدات. می‌گن صدایی که آدم از خودش می‌شنوه با اون چیزی که به گوش بقیه می‌رسه فرق داره. خوش‌به‌حال من که اسمم رو با صدای تو شنیدم. حالا بعد از تو دیگه دلم با صدای کسی نمی‌لرزه.‌

شبا که ماه میفته وسط آسمون، میام توی ایوون و رو به عکست می‌شینم. توی هوا یه‌کم از  عطر همیشگی‌ت می‌زنم و از روی پیام‌گیر به آخرین پیامت گوش می‌دم.

همه‌چی خوبه. چشمات رو به منه و عطر موهات توی آسمون و صدات زیر گوشم.

فقط دلم برای «جانم» گفتنت تنگ شده.

 

| پویا جمشیدی |

  • پروازِ خیال ...