کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۱۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۹ ثبت شده است

دنیای بی تو

۲۹
ارديبهشت

 

دنیای من دنیای خوبی نیست

“دنیای بی دستای تو”مفته

شاید نمیدونی ولی اینجا

هرشب یکی یاد تو می افته

 

هر شب یکی یاد تو می افته

من با توأم،تنها نمی مونم

هرشب مرورت میکنم،هر شب

می شینم و تاریخ می خونم

 

غیر از دوتا دیوار و چندتا در

چیزی از این بیغوله باقی نیست

رفتی و حالا خوب می فهمم

هیچ اتفاقی اتفاقی نیست

 

از زندگی سر میرم و هر روز

 جون می کنم اما نمی میرم

غیر از همین که خیلی دیوونم

 من چیزی و گردن نمی گیرم

 

تاوان عاشق بودن و دادم

هرلحظه مردم تو خودم کم نیست

من با گذشته زنده ام بس کن

من چیزی از آینده یادم نیست

 

میخندم از بس خودخوری کردم

رفتی و حال زندگیم اینه

هرشب همین آش و همین کاسه س

من چند ساله زندگیم اینه

 

افتادم از چشمات و خندیدی

بعد از تو با گریه خوشی کردم

اون آدم دیوونه آخر مرد

من چند ساله خودکشی کردم

 

می میرم از بس زندگی سخته

مردن برای مرده ها ساده س

می میرم و این اتفاقی نیست

تابوت من چن ساله آماده س

 

| هانی ملک زاده |

  • پروازِ خیال ...

دست ها

۲۸
ارديبهشت

 

دستش را توی دست او گذاشت!

این عمل صمیمانه تر از بوسه بود.

هر کس می تواند غریبه ای را ببوسد.

 

| گراهام گرین |

  • پروازِ خیال ...

مبتلای تو

۲۸
ارديبهشت

 

حس می کنم کنار تو از خود فراترم

درگیر چشم های تو باشم رهاترم

 

تنهایی ام کم از غم دلتنگی تو نیست

من هرچه بی قرارترم بی صداترم

 

گاهی مقابل تو که می ایستم نرنج

پیش تو از هر آینه بی ادعاترم

 

قلبی که کنج سینه ی من می زند تویی

من با غم تو از خود تو آشناترم

 

هر لحظه اتفاق می افتم بدون تو

از مرگ ها و زلزله ها بی هواترم

 

حالم بد است با تو فقط خوب می شوم

خیلی از آن چه فکر کنی مبتلا ترم....

 

| اصغر معاذی |

  • پروازِ خیال ...

دیگر دوستت ندارم

۲۸
ارديبهشت

 

حرفش را

به همین صراحتی که در سطر بعد می خوانید، می نویسم،

"دیگر دوستت ندارم"

و تنها واژه ی اضافی جمله اش

"دیگر" بود!

چرا که بر همگان روشن است

او دوستم نمی‌داشت از ابتدا

و روشن تر

که "دیگر"‌ی را دوست می داشت بسیار.

 

| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...

شب قدر

۲۷
ارديبهشت

 

ای خواجه چه جویی ز شب قدر نشانی؟

هر شب، شب قدر است اگر قدر بدانی!

 

| جامی |

  • پروازِ خیال ...

باز خواهد گشت؟

۲۷
ارديبهشت

 

شادی ام را بر می دارم

به کوچه می زنم

و به اولین کودکی می دهم

که توپش را گم کرده است

 

اندوهم را

درون چمدانی می گذارم

و به آخرین قطار شبی می سپارم

که از این شهر می گذرد

 

به مرز که رسیدم

دلم را همچون پرنده ای

در آسمان آبی رها می کنم

پرنده ی عادتی

آیا دوباره

به خانه اش باز خواهد گشت؟

 

| رمائیل عربی |

  • پروازِ خیال ...

یاعلی

۲۶
ارديبهشت

 

علی را ضَربتی کاری نمیشد

گمانم اِبن مُلجم یا علی گفت

 

| ناشناس |

  • پروازِ خیال ...

 

آنکه گم شده است بین هزار و یک شب، شب قدر نیست، آن تـویی.

که اگر خود را پیدا کنی و قدرش را بدانی و روح را روان کنی و جان را جلا بدهی و قلب را قوّت ببخشی و دل را دوا، هر شب، شب قدر است و هر روز، روز قدر است و هر دم، دم قدر.

آن تقویم که ندیده اش می گیری، عمر تـوست و آن ماه که به میهمانی خدا نمی روی، همه دوازده ماه است که سفره خدا همیشه پهن است و ضیافتش مدام و رزقش دائم.

تو اما مهمان نمی شوی،  چون صاحبخانه را نمی شناسی و خانه را گم کـرده ای و شب را نمی دانی و روز را هم.

بگرد و پیدا کن هم خودت را و هم خانه را و هم صاحبخانه را...

که اگر خـانه را یافتی و صاحبخانه را هم؛ همه شب ها، شب قدر می شود و همه روزها، روز قدر.

قدر خویش را بدان پیش از آنکه دفتر قدر و تقدیر بسته شود.

 

| عرقان نظر آهاری |

  • پروازِ خیال ...

بارارن اردیبهشت

۲۵
ارديبهشت

 

امروز

نه به تو فکر کردم

نه حتی

نام تو را آوردم

می‌دانستم هرجا که باشی

خوشحالی

تمام بعد از ظهر را

زیر باران اردیبهشت قدم زدم

و به این فکر کردم

چطور با این دروغ‌ها

برایت شعر بسازم

 

| مهدی باجلان |

  • پروازِ خیال ...

کار من گریه ست

۲۴
ارديبهشت

 

چند سال است کار من گریه‌ست

کل دار و ندار من گریه‌ست

 

سهم عصرانه‌های من غصه

صبح و شام و ناهار من گریه‌ست

 

ابر-باران پشت پنجره‌ام

شیوه‌ی انتظار من گریه‌ست

 

نطفه‌ی اشک در شکم دارد

مادر باردار من گریه‌ست

 

آنچه از من پیاده شد اشک است

همچنان که سوار من گریه‌ست

 

خنده‌دار است گریه کردن من

حالت خنده‌‌دار من گریه‌ست

 

دست من نیست اشک ریختنم

صاحب ِ اختیار من گریه‌ست

 

بیقرار من است روز و شب

روز و شب بیقرار من گریه‌ست

 

به لب و خنده اعتباری نیست

پیش چشمم عیار من گریه ست

 

بغلم کرده است خوابیده‌ست

مثل هرشب کنار من گریه است

 

نه فقط من به گریه معروفم

نام ایل و تبار من گریه‌ست

 

روبرو گریه، پشت سر گریه

چارراه فرار من گریه‌ست

 

گریه در گریه، گریه در گریه

 پود من گریه، تار من گریه‌ست

 

هر کسی خواند گریه‌اش سر رفت

شعر سنگ مزار من گریه‌ست

 

| آیدا دانشمندی |

  • پروازِ خیال ...

آه

۲۴
ارديبهشت

 

دست‌تان را بدهید

این قفسه‌ی سینه است

گوش کنید

دیگر تپشی در آن نیست

همه آه است...

 

| ولادیمیر مایاکوفسکی |

  • پروازِ خیال ...

جای خالیت

۰۱
ارديبهشت

 

به قولای مردونه شک میکنم

به دستی که دستام و رد میکنه

صدا می زنم پشت هم اسمت و

سکوت تو حالم رو بد میکنه

 

چشات و گرفتی و خشکم زده

چشات و گرفتی و بی طاقتم

زمان بی نفسهای تو کوک نیست

تو رفتی و خشکش زده ساعتم

 

تو رفتی از اینجا ولی خاطره ت

توی ذهن خونه قدم میزنه

صدای تو هر ثانیه چند بار

سکوت اتاق و بهم میزنه

 

دلم زیر خاک تو دفنه ولی

دارم روی عکس تو دس میکشم

بدون تو این خونه قبره برام

یه مرده م که دارم نفس میکشم

 

همش گریه می افتم از یاد تو

پره بغضم اینجا و حالم بده

منه سخت و صخره،منه سنگ و سرد

بیا و ببین چی سرم اومده

 

یه آتیش و خون می کشم خونه رو

تو رفتی که دیونگیم گل کنه

تو رفتی و این خونه حتی من و

نمی تونه بی تو تحمل کنه

 

تو قول داده بودی بمونی به پام

مگه قول مردونه حالیت نیست؟

چقد عاشقی کرده بودم برات

نرو حق من جای خالیت نیست!

 

| هانی ملک زاده |

  • پروازِ خیال ...

به که پیغام دهم؟

۰۱
ارديبهشت

 

به که پیغام دهم؟

دست من، دست تو را می‌طلبد

چشم من، رد تو را می‌جوید

لب من، نام تو را می‌خواند

پای من، راه تو را می پوید

به که پیغام دهم؟

بی تو از خویش، تنفر دارم

دل من باز، تو را می‌خواهد

به که پیغام دهم؟

به که پیغام دهم؟

 

| شکیبایی لنگرودی |

  • پروازِ خیال ...

 

اردیبهشت رازی را به من گفت که من با شما در میانش می گذارم ؛ اینکه هیچ زمستانی ابدی نیست همان گونه که هیچ شکوفه ای.

اما هر شکوفه قبل از اینکه بمیرد، اول می رقصد بعد بر خاک می افتد.

اردیبهشت به من گفت: تنها کسانی به بهشت می روند که آفریدن بهشت را در دنیا تمرین کنند. ‌وگرنه با پیراهنی از آتش و غضب هرگز نمی توان به ملاقات فرشتگان رفت. با دامنی از هیزم خشم و خشونت هرگز کسی را به بهشت راه نخواهند داد.

 پس من به قدر عمر شکوفه ای شادمانم و به اندازه توان شکوفه ای در آفریدن بهشت می کوشم.

 

| عرفان نظر آهاری |

  • پروازِ خیال ...