کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۷ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است

 

کاش می شد تکثیر می شدم

به دوست داشتنت

به چشمهایت

به لبهایت

به دکمه های پیراهنت

کاش می شد

برایت چند دل می شدم

 

| امید آذر |

  • پروازِ خیال ...

کداممان؟

۲۹
مهر

 

مى‌گویند که درد

‏آدم‌ها را به هم نزدیک مى‌کند؛

‏به من بگو

‏کدام‌مان شاد هستیم

‏که این همه از هم دور مانده‌ایم؟

 

| اعوزآتای / ترجمه: سیامک تقی‌زاده |

  • پروازِ خیال ...

 

هر کس از دور تو را دیده دچارت شده است

دلبری کردنِ با فاصله کارت شده است

 

می زنی عطر و می آید همه جا از تو خبر

شهر انگار اتاقت شده اما بی در

 

مثل ترسیدن از زوزه ی گرگی در برف

منعکس می شود اندوه بزرگی در برف

 

می شود در دل هر زلزله آرام گرفت

با تو در حمله ی چنگیز سرانجام گرفت

 

رفتنت زخم زبانی ست که جا می ماند

استخوانی ست که در زخم رها می ماند

 

زندگی نیست میان من و این شهر شلوغ

زندگی بی تو فقط قول و‌ قراریست دروغ

 

هیچکس نیست که تکرار تو باشد در من

مرد و مردانه فقط عشق بپاشد در من

 

کاش برگردی و ‌پایان زمستان باشی

آخرین مرد به جا مانده ی میدان باشی

 

بعدِ یک عمر گرفتاری و دلمشغولی

قانعم با تو به یک زندگی معمولی

 

با تو‌ در دورترین شهر قدم بردارم

با همین زندگی ساده که در سر دارم

 

می گذاری تو به تنهایی من پایت را

می نشینی که خودم هم بزنم چایت را

 

خواب دیده ست تو را مثنویِ تازه ی من

پر شد از عطر تو اندوه بی اندازه ی من

 

تو که بیگانه ترین مرد به این زن شده ای

کشورش بوده ای و قسمت دشمن شده ای

 

گوشه ی دنج اتاقی وطنت خواهد شد

هر کسی غیر من افسوس زنت خواهد شد

 

بس که آوردن هر خاطره مشروط به توست

خسته ام از تو و هر چیز که مربوط به توست

 

گر چه آغاز شده جنگ جهانی در من

و بعید است تو هم زنده بمانی در من

 

کاش برگردی و‌ پایان زمستان باشی...

آخرین مرد به جا مانده ی میدان باشی

 

مرگ در جیب کتت باشد و نزدیک شوی

اسلحه رو به من، آماده ی شلیک شوی

 

ماشه را می کشی و تیر خلاصت را...بنگ

ترسم این است که دور از تو ‌بمیرم دلتنگ

 

| سمیه قبادی |

  • پروازِ خیال ...

اندوهش

۲۹
مهر

 

اندوهش

غروبی دلگیر است

در غربت و تنهایی

هم چنان که شادی اش

طلوع همه آفتاب هاست

 

| احمد شاملو |

  • پروازِ خیال ...

 

گاهی چیزهایی که دیده نمی‌شوند واقعی ترند.

مثل خاطره ها

مثل سکوت که تنها در عکس‌ها معنی دارد

چیزهایی که دیده نمی‌شوند

غمگین ترند

مثل بغض ها

و رد پاهایی که گم می‌شوند

 

هنگام خداحافظی

کاش بجای دست‌ها

قلب مان را تکان داده بودیم.

 

| ادریس بختیاری |

  • پروازِ خیال ...

 

کلیدهایم از جیبم می افتند

کیف پولم را گم میکنم

گوشی ام را جا میگذارم

و عجیب اینکه

تو را که نیستی،

میبرم با خودم

در جیبم

در کیفم

در دلم...

 

| آیدا حق طلب |

  • پروازِ خیال ...

 

ناز کنی؛ نظر کنی؛ قهر کنی؛ ستم کنی

گر که جفا، گر که وفا، از تو حذَر نمی کنم

 

| مولانای جان |

  • پروازِ خیال ...