کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۴۴ مطلب با موضوع «مناسبت ها :: روز زن» ثبت شده است

در نهایت

۱۶
مهر

 

چرا هر عشق

در نهایت

به تشییع جنازه ی زن ختم می شود؟

 

| دیدم ماداک |

  • پروازِ خیال ...

اگر زنی...

۰۱
بهمن

 

تمام زن ها شاعر می‌شدند

اگر مردها گریستن بلد بودند

و می توانستند

با رقص چشم هایشان

طوفان به راه بیندازند

هیچ مردی شاعر نمی شد

اگر زنی...

هیچ مردی شاعر نمی‌شد

اگر زنی در کار نبود...

 

| مهدی صادقی |

  • پروازِ خیال ...

 

تو زنی عادی نیستی!

تو خود

حیرتی!

گمانی !

در آنچه می خواهد به ناگاه فرا رسد

چگونه در لحظه کشف و الهام

آب از دل سنگ بیرون می آوری ؟!

چگونه با تکان مژه ای

ماه تنها را هزار هلال می کنی ؟!

 

| نزار قبانی |

  • پروازِ خیال ...

عشق و زن

۲۲
فروردين

 

عشق

عجیب تر از آن است که

در یک زن خلاصه شود!

و زن،

غریب تر از آن

که در یک عشق شناخته شود!

 

| افشین یداللهی |

  • پروازِ خیال ...


از تو به آسمان شکایت خواهم برد

چگونه توانسته ای، چگونه

که در خود خلاصه کنی

تمامی زنان روی زمین را...


| نزار قبانی / ترجمه: محمد حمادی |

  • پروازِ خیال ...

خلقت زن ها

۲۲
خرداد


من فکر میکنم خداوند قبل از خلقت زن‌ها

دست‌هایش را با بهار نارنج شُسته

بعد تمام گل‌های بهشت را بوییده؛

نشسته خوش آب‌و‌هوا ترین نقطه‌ی آسمان

و در حالی که دم‌نوش مهتاب‌ و انجیر می‌نوشیده

و به الزام وجود عشق

و وجود یک نگهبان تمام وقت برای آن

و به سفیر زیبایی تمام بهشت در زمین

و نیاز تمام غنچه‌های روییده و نروییده

و آدم‌ها‌ی به دنیا آمده و نیامده

به معجزه‌ای به‌ نام مادر،خواهر، دختر؛ فکر می کرده

طرح وجود "زن" به دلش افتاده!

بعد در حالی که دست‌هایش بوی بهارنارنج می داده و نفسش بوی مهتاب‌ و‌ انجیر؛ زن را خلق کرده

بعد با خودش گفته: این همان شعبه‌ی سیار بهشت است روی زمین.

همان نگهبانِ تمام وقتِ نازک اما سرسختِ "عشق" ...

خدا دیگر خیالش راحت شد!

نه دیگر مردی برای رفتن به سرکار خواب می ماند

نه طفلی بی‌آغوش می ماند

نه دلی از مهر دور می ماند

نه کارِ عشق لحظه‌ای لنگ می ماند

نه دنیا لحظه‌ای از زیبایی و معجزه وا می‌ماند...

| حسنا میرصنم |

  • پروازِ خیال ...


تو دختری یا پسر؟

دلم می خواد دختر باشی و یه روز چیزایی رو که من الان حس می‌کنم حس کنی.

مادرم میگه دختر به دنیا اومدن یه بدبختی بزرگه! و من اصلاً حرفش رو قبول ندارم.

می دونم دنیای ما با دست مردا و برای مردا ساخته شده و زورگویی و استبداد تو وجودش ریشه‌های قدیمی داره.

تو قصه‌هایی که مردا برای توجیه کردن خودشون ساختن اولین موجود یه زن نیست، یه مرده به اسم آدم! بعدها سروکله ی حوا پیدا میشه تا آدم رو از تنهایی دربیاره و براش دردسر درست کنه!

تو نقاشیای دیوار کلیسا خدا یه پیرمرد ریش سفیده نه یه پیرزن موسفید!

تموم قهرمانا هم مَردن! از پرومته که آتیشو اختراع کرد تا ایکاروس که دلش می‌خواست پرواز کنه. 

با تموم این حرفا زن بودن خیلی قشنگه. چیزیه که یه شجاعت تموم نشدنی می خواد! یه جنگ که پایان نداره.

اگه دختر به دنیا بیای باید خیلی بجنگی تا بتونی بگی اگه خدایی وجود داشته باشه میشه مثل یه پیرزن موسفید یا یه دختر قشنگ نقاشیش کرد!


| نامه به کودکی که هرگز زاده نشد / اوریانا فالاچی |

  • پروازِ خیال ...

این زن

۲۰
فروردين


این زن

هنگام که آواز می‌خواند

پرنده‌ای را به خاطرم می‌آورد

اما نه پرنده‌ای را در آواز

که پرنده‌ای را به پرواز


| فرریرا گولار / ترجمه: محسن عمادی |

  • پروازِ خیال ...

یک دروغ فاحشم

۰۴
اسفند


من زنم دیوانه‌ام، حتّی اگر گفتم برو

یک دروغ فاحشم، آغوش وا کن بیشتر


| نازنین خواجه |

  • پروازِ خیال ...


من یک زنم

‏و آدم وقتى زن باشد

‏جز آنچه در قلبش دارد

‏همه چیز را فراموش مى‌کند.


‏⁧| لاله مولدور |

  • پروازِ خیال ...

حاضرید؟

۱۳
آبان


زنی که پیراهن مردانه می پوشد 

یعنی:

پرچم کشورش را دوست دارد 

آیا شما مردها

حاضرید زنانه بپوشید 

و سرود ملی بخوانید؟


| ایمان سیدی |

  • پروازِ خیال ...


سبکبالترین موجوداتی که آفریدی

پرندگان نیستند

زنان رنجیده اند

و قسم به زن وقتی می رنجد

قسم به زن 

به لحظه ای که می تواند

سبکبال تر از سنجاقکی 

از یک برکه دور شود...


| رویا شاه حسین زاده |

  • پروازِ خیال ...


اصلا یعنی چه دیوار صاف باشد

تا خودِ ثریا باید کج رفت

خشت به خشت یک رابطه را باید کج گذاشت متمایل به مرد

اصلا چه معنی دارد حقوق برابر زن و مرد، 

توی عشق از اینها نداریم، عشق عین بی قانونی ست، عین زن سالاری ست

عشق نجابت مرد است و صلابت زن، زن را باید بند بند وجودت بطلبد، زن لوس نمی شود، سوار نمی شود، فقط سخت می پذیرد، دیر تسلیم تو می شود، باید صبوری کرد، جنگید، اصرار ورزید و کج رفت!

زن را که دوست بداری، زن که بفهمد در تو نفوذ کرده 

پیاده و نه سواره همراه تو تا ثریا زیر دیوار کج راه می آید.


| مسعود ممیزالاشجار |

  • پروازِ خیال ...

استثنایی

۰۷
مهر

 

بیشترین چیزی که در عشق تو آزارم می دهد 

این است که چرا نمی توانم بیشتر دوستت بدارم

و بیشترین چیزی که درباره حواس پنجگانه عذابم می دهد

این است که چرا آنها فقط پنج تا هستند نه بیشتر!؟

زنی بی نظیر چون تو

به حواس بسیار و استثنایی نیاز دارد

به عشق های استثنایی

و اشک‌های استثنایی...

بیشترین چیزی که درباره «زبان» آزارم می دهد

این است که برای گفتن از تو، ناقص است

و «نویسندگی» هم نمی تواند تو را بنویسد!

تو زنی دشوار و آسمانفرسا هستی

و واژه های من چون اسب‌های خسته بر ارتفاعات تو له له می زنند

و عبارات من برای تصویر شعاع تو کافی نیست

مشکل از تو نیست!

مشکل از حروف الفباست

که تنها بیست و هشت حرف دارد

و از این رو برای بیان گستره ی زنانگی تو ناتوان است!

بیشترین چیزی که درباره گذشته ام باتو آزارم می دهد

این است که با تو به روش بیدپای فیلسوف برخورد کردم

نه به شیوه ی رامبو، زوربا، ون گوگ و دیک الجن و دیگر جنونمندان

با تو مثل استاد دانشگاهی برخورد کردم 

که می ترسد دانشجوی زیبایش را دوست بدارد

مبادا جایگاهش مخدوش شود!

برای همین عذرخواهی می کنم از تو

برای همه ی شعرهای صوفیانه ای که به گوشت خواندم

روزهایی که تر و تازه پیشم می آمدی و مثل جوانه گندم و ماهی بودی

از تو به نیابت از ابن فارض، مولانای رومی و ابن عربی پوزش می خواهم...

اعتراف می کنم

تو زنی استثنایی بودی

و نادانی من نیز استثنایی بود!

 

| نزار قبانی / ترجمه: یدالله گودرزی |

  • پروازِ خیال ...

گریه ی زن ها

۱۴
شهریور


توی مترو نشسته بودم و به حراج رژلب‌های مخملی نگاه می‌کردم که آن سه زن جوان وارد شدند. دست‌شان چند پاکت آب‌ میوه و یکسری خوراکی بود، انگار که بخواهند بروند عیادت کسی.

زن‌های دیگر توی قطار رژهای مخملی را روی دستشان تست می‌کردند و در مورد گرانی لبنیات حرف می‌زدند و جزوه‌هایشان را تند تند مرور می‌کردند که یکدفعه تلفن یکی از آن سه زن جوان زنگ زد.

تلفنش را جواب داد و یکدفعه گفت: «چی؟ مامان؟» و بعد پقی بغضش ترکید و قبل از اینکه بکوبد توی صورتش از حال رفت.

آن دو نفری که همراهش بودند به جای او چند بار کوبیدند توی صورتشان و بلند بلند گریه کردند. یکدفعه مترو تبدیل به مسجد شد.

رژهای مخملی از یاد رفت، گرانی لبنیات و درس‌های خوانده نشده هم از یاد رفت. مادرشان مرده بود و تمام زن‌های توی قطار داشتند برای مادری که نمی‌شناختند گریه می‌کردند.

جوان‌ها، پیرها، چادری‌ها و سارافون گل‌گلی‌ها، حتی دستفروش‌ها هم گریه می‌کردند. من هم گریه می‌کردم. گریه داشت که بنشینی و ببینی فاصله زنگ خوردن تلفن یک زن جوان تا به گریه افتادن زن‌های دیگر به چند ثانیه هم نکشیده و این یعنی فاجعه.

یعنی زن‌های این شهر آنقدر توی دل‌ها و پشت پلک‌هایشان غم دارند که می‌توانند در کمتر از پنج ثانیه یک قطار را با اشک هایشان غرق کنند...


| نیلوفر نیک بنیاد |

  • پروازِ خیال ...


ﻣﻦ ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺭﺍ ﺩﻭست ﺩﺍﺭﻡ 

ﻧﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺑﺎﺷﻢ 

ﺍﻣﺎ ﺩﻭست دارم...

ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺳﺘﺒﻨﺪ ﺭﻧﮕﯽ ﺭﻧﮕﯽ ﺳﺮﺧﻮﺵ ﻣﯿﺸﻮﻡ 

ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﻣﻮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﻠﻨﺪ...کوتاه کوتاه ﮐﻨﻢ

ﻭ ﭼﯿﺰ ﺷﮕﻔﺖ ﺁﻭﺭﯼ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﺗﺎه ﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﺮﺩﻥﻫﺎ 

همین که با یک موزیک شاد برقصم

با یک ترانه ملایم در اوج احساس روم

و همنوایی کنم با دلنوازترین سرود زندگی

ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺍﺭﻏﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﺁﺑﯽ ﻭ ﺯﺭﺩ ﻭ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﻭ ﻗﺮﻣﺰ ﺑﭙﻮﺷﻢ 

ﻫﻤﯿﻦ ﻫﻤﺪﻡ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻮﺩﻥ 

ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﭘﺪﺭ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ

ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﮐﻨﻢ

ﺁﺳﺎﻥ ﺍﺷﮏ ﺑﺮﯾﺰﻡ

ﺁﺳﺎﻥ بخندم

ﻫﻤﯿﻦ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ 

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ 

و اگر تو هم مانند من یک زنی

خودت را به صرف قهوه ای در یک خلوت دنج میهمان کن!

برای خودت گاهی هدیه ای بخر!

وقتی به خودت و روحت احترام می گذاری احساس سربلندی می کند

آنوقت دیگر از تنهایی به دیگران پناه نمی بری و اگر قرار است انتخاب کنی کمتر به اشتباه اعتماد می کنی

یادت باشد...برای یک زن عزت نفس غوغا میکند!

ﻣﻦ ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺭﺍ ﺩﻭست ﺩﺍﺭﻡ...


| تهمینه میلانی |

  • پروازِ خیال ...

جهان محو شد

۱۸
خرداد


مرد گفت: اگر به این گل نگاه کنی؟

زن نگاه کرد، گل آتش گرفت

مرد گفت: اگر به این نسیم گوش کنی؟

زن گوش کرد، نسیم دیوانه شد

مرد گفت: اگر لبخند بزنی،

زن لبخند زد. جهان محو شد...


| عباس نعلبندیان |

  • پروازِ خیال ...


زن ها دو دسته اند

آن هایی که روزگارشان تنها می گذرد ولی شب ها آهنگ غمگین گوش نمی دهند...دائم در عزاداری فرصت های از دست رفته به سر نمی برند...از تنهایی خسته می شوند ولی خوشحالی و آرامش را در آغوش های موقت جست و جو نمی کنند...از تنهایی شکایت می کنند ولی تقاضای همراهی هرگز!

و دسته ای که تمام زندگی شان را وابسته به وجود یک آدم دیگر می بینند... در نبودش غمگین می خوابند و صبح ها آشفته بیدار می شوند... از تمام خوشی های دیگر فاکتور می گیرند و زندگی کردن را یادشان می رود... فریب دادن خودشان را بهتر از هر کاری در دنیا بلدند...عادت کرده اند به سوگواری آغوش های ناامن از دست رفته...عادت کرده اند با برف و باران و آفتاب خاطره بازی کنند و زانوی غم بغل بگیرند.

زن ها دو دسته اند

آن هایی که قدرت را دوست دارند ،گاهی احساس ضعف می کنند ولی زانو زدن؟هرگز...مطمئن راه می روند ، بدون ترس حرف می زنند ، مدام در مالیخولیای اتفاقات احتمالی به سر نمی برند ،داشته هایشان را دوست دارند و  برای حفظش تلاش می کنند اما ترس از دست دادنشان هر روز و هر لحظه روحشان را متلاشی نمی کند...زود کوتاه نمی آیند... زود میدان را خالی نمی کنند و خط قرمز هایشان پر رنگ ترین مرز دنیاست!

و دسته ای که ضعف را دوست دارند...حمایت را دوست دارند...زود کوتاه می آیند، زود از حقشان می گذرند، زود قانع می شوند...از خودشان اراده ای ندارند...برای خودشان برنامه ای ندارند...با خجالت حرف می زنند و همیشه ترس از دست دادن از چشم هایشان می بارد...زن هایی که مثل خمیر در هر شرایطی کش می آیند و هیچ تلاشی برای تغییر دادن اوضاع نمی کنند!

زن ها دو دسته اند

آن هایی که برای خودشان زندگی می کنند...از خودشان راضی هستند...چیزی را پشت رنگ های تند موها و ناخن و لب هایشان قایم نمی کنند، گاهی شلخته اند گاهی بی حوصله اند اما خودشانند!

و دسته ای که برای دیگران زندگی می کنند...فرصتی برای اینکه خودشان باشند ندارند...دائم پشت نقاب های زیبایشان مخفی می شوند...هر روز رنگ عوض می کنند و در نهایت باز هم توی آیینه ناراضی ترین آدم دنیا هستند!

زن ها دو دسته اند

 آن هایی که می گویند : من یک انسان هستم...هورمون های زنانه شان دلیلی برای درجا زدنشان نمی شود...و دسته ای که جنسیتشان بزرگ ترین بهانه ی زندگی شان برای تمام نرسیدن هاست.


| محدثه رمضانی |

  • پروازِ خیال ...


و عرب ها

روزی خواهند دانست

که پیامبری را کشتند

آنها حتما یک روز می فهمند

که پیامبری را کشتند

مردی که یک زن را پیامبر بداند حتما خدایی است که عینک جنسیت را از چشم هایش برداشته است

وقتی کیفش را

از میان خرابه های انفجار به دستم دادند

و من پاسپورت

بلیط هواپیما و ویزایش را دیدم،

دانستم که با بلقیس زندگی نمی کردم!

من همسر یک رنگین کمان بودم!


وقتی زن زیبایی می میرد،

زمین تعادل خود را از دست می دهد!

ماه صدسال عزای عمومی اعلام می کند

و شعر بیکار می شود.


| نزار قبانی |


+ برای همسرش بلقیس الراوی که در حادثه انفجار در بیروت کشته شد.

  • پروازِ خیال ...


زن ها به جنگ نمی روند

فقط موقع خداحافطی

با نگاه شان به مردها می گویند

زنده بمانید و برگردید

خانه ای برای آرام گرفتن

قلبی برای دوست داشتن

و امیدی برای بزرگ شدن

در انتظار شماست

و همه مردها برای برگشتن به خانه است

که می جنگند

حالا یا با خستگی های شان 

یا با دشمن!


| لطیف هلمت / ترجمه: رسول یونان |

  • پروازِ خیال ...

ژن ترسناک

۱۸
اسفند


سال های آخر مدرسه که دیگه به خیال خودمون بزرگ شده بودیم با بچه ها یه بار پیدا کرده بودیم که با چند سنت پول بیشتر به بچه های زیر سن قانونی مشروب میداد، هر روز بعد از مدرسه با بچه ها میرفتیم بار و حسابی خوش میگذروندیم.

یه روز که حسابی خورده بودم وقتی رسیدم خونه مامانم بو برده بود ، پرسید الکل خوردی ؟ اما من انکار کردم

با خودم فکر میکردم که مامانم نفهمیده که من مشروب میخورم

سالها میرفتم همون بار تا یه روز صاحب بار صدام زد ، گفت حالا که مردی شدی بذار یه چیز رو بهت بگم ، سالهای قبل که با دوستات میومدین بار مامانت از موضوع خبر داشت و به من سفارش کرده بود تا مشروبی که بهت میدم الکل کمی داشته باشه و بابت این کار حتی به من پول میداد تا مراقبت باشم ، اینو بهت گفتم تا بدونی مادر خوبی داری...

من نمیدونستم خوشحال باشم از خوبی مادرم یا ناراحت از اینکه اونجوری گول خورده بودم ولی از اینکه که مادرم اصلا چیزی به روم نیاورده بود خوشحال بودم ، از اینکه غرورم رو نشکسته بود.

یه شب وقتی توی یه رستوران نشسته بودم بابام رو دیدم که دست توی دست خانم همسایه اومد و رفتن اون طرف رستوران نشستن ، تمام مدت خودم رو قایم کردم که منو نبینن ، وقتی شب موضوع رو به مامانم گفتم اون یه لبخند زد و گفت خیلی وقته از این قضیه خبر داره

اونجا بود که دیگه مطمئن شدم زن ها حتما یه ژنی دارن که باهاش میتونن تحمل کنن و به روت نیارن ، بفهمن اما بهت نگن ، نمیدونم این خوبه یا بد اما داشتن این ژن یه جا خیلی ترسناکه ، میشه یه زن تو رو دوست نداشته باشه اما به روت نیاره؟


| مسعود ممیزالاشجار |

  • پروازِ خیال ...


روز زن تبریک گفتنی نیست.

در چنین روزی باید معذرت خواست.

از دخترانی که به جرم جنسیت زنده به گور شدند.

از تازه عروس هایی که هیچ حقی برای انتخاب همسر آینده خود نداشتند.

از جای کمربند روی تن نحیف!

از سیر کردن شکم یک خانواده با نیم کیلو بادمجان!

از رنگ بادمجانی تیره زیر چشم!

از زنانی که حتی امروز نمی توانند با امنیت از کوچه ای نسبتا تاریک عبور کنند.

روز زن را معذرت می خواهم...


| پدرام مسافری |

  • پروازِ خیال ...


ﺯﻧﻰ ﻛﻪ ﮔﻠﻮﺑﻨﺪﻯ ﺍﺯ ﺑﻬﺎﺭ ﻧﺎﺭﻧﺞ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻥ ﺩﺍﺭﺩ

ﻭ ﺭﻳﺤﺎﻥ ﻭ ﻧﻌﻨﺎ ﺩﺭ ﺑﺎﻏﭽﻪ می کارد

ﺑﺮﺍﻯ ﻗﻤﺮی‌ ها ﺩﺍﻧﻪ می پاشد ﻭ

ﺑﺎ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺣﺮﻑ می زﻧﺪ

ﻧﺎخن‌ هایش ﺭﺍ ﺑﺎ ﺣﻨﺎ ﺭﻧﮓ می کند ﻭ

ﮔﻴﺴﻮﺍﻥ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺭﻭﺑﺎن‌ های ﺭﻧﮕﻰ می بندد

ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﺰﺍﻥ ﮔﻠﻪ ﺩﺍﺭﺩ،

ﻧﻪ ﺍﺯ ﺩﺍغ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ

ﺯﻣﺴﺘﺎن‌هاﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﺭ می بافد ﻭ

ﺑﻬﺎﺭﻫﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻰ

ﺍﻭ ﺯنی‌ ست ﻛﻪ ﺗﺎﺭ ﻭ ﭘﻮﺩﺵ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﺳﺖ

ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﺯن‌ های ﻋﺎﺷﻖ

ﺑﻪ ﻛﺘﺎب‌ها، ﻛﻮﭺ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ...


| آرزو پارسی |

  • پروازِ خیال ...

زنان

۰۲
دی


زنان

با یک دست 

گهواره را تکان میدهند 

و با دست دیگر 

دنیا را...


| ناپلئون بناپارت |

  • پروازِ خیال ...


او گل ها را دوست داشت. بچه ها را دوست داشت. آواز خواندن را دوست داشت. زیبایی را و بیش از همه، بخشش را.

وقتی بیشتر فکر میکنم، او زنی بود که هرگز از چیزی تنفر نداشت!

به مادرم گفتم: "او شبیه تو است. شبیه تمام زنان.

دوست داشتن بخشی از واقعیت شما زن هاست...

حتی وقتی می گریید، بخاطر دوست داشتن چیزی ست که می ترسید آن را...

پس بی درنگ چیزی از خودتان کم می کنید. می ریزید بیرون. چیزی شبیه اشک، تا جای بیشتری در وجودتان باز شود

برای آن چه که می ترسید از دستش بدهید..."


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...

جنگ های بزرگ

۱۶
شهریور


به من گفت:

به خاطر بسپار

نام کسانی را که با آن ها جنگیده ای

و بگو با کدام اسلحه

زیباتر خواهی جنگید


به او گفتم:

من برای جنگ های کوچک

تفنگ را انتخاب می کنم

و برای جنگ های بزرگ

زن را...


| مهدی اشرفی |

  • پروازِ خیال ...


زن های معمولی را بیشتر درک کنید!

زن معمولی نمیتواند هفت قلم آرایش کند تا به چشمتان بیاید!

یا کفش 7سانتی پا کند،

او معمولی است،

با کتانی و تنها رژ قرمز هم جذاب میشود!

زن های معمولی را بیشتر دوست بدارید،آنها دلشان را هرجایی جا نمیگذارند. 

شاید سالها عاشقتان باشند

اما به زبان نمی آورند تا به عشقشان اعتراف کنید!

معمولی ها بهترند،

بدون حاشیه،

بلد نیستند یک چیپس را با ده گاز بخورند، در عوض پایه ی صبحانه های روز جمعه تان هستند!

این زن ها موی سرشان را خودشان میبافند،

نه از سر دلبری و دلدادگی، از سر  آراسته بودن ظاهرشان!

زنی که ناخن های لاک زده ندارد،

اما رنگین کمان دلش را برای روز های مهتابی با تو بودن کنار گذاشته است!

این زن ها خیلی دوست داشتنی اند،

چون تو را برای خودت میخواهند

نه عاشق جیبتان میشوند،

نه دل باخته لکسوز زیر پایتان هستند!

اینها همان هایی هستند که حاضرند زیر باران بی چتر با معشوقشان قدم زنند!

زن های معمولی، ساده اند!


| مائده نواب |

  • پروازِ خیال ...


دوست داشتن زن‌ها،

ما را از ماندن زیر باران نجات می دهد

از فراموش کردن عطر گل‌ها

از غرق شدن در تاریکی ...

مردان،

اگر به موقع نگریند

حرف زدن را از یاد می‌برند

و اگر دوست نداشته باشند

به سنگ‌هایی فرسوده و غمگین تبدیل می‌شوند...


تو مرا بوسیدی

و گیاه کوچکی در پیراهنم شکفت!

از آن روز نام سنگین ابرها را فراموش کردم

و روزهای بلندِ آفتابی

به خواندن منظومه‌های غنایی

و قدم زدن‌های طولانی

و حرف زدن با پنجره‌ها گذشت...


سنگ بزرگ تنهایی‌ام را برداشتی

گاهی زیر سنگ بزرگ تنهایی گلی کوچک می روید!

کاشفان بزرگ

ریشه‌های اندوه را در من جسته‌اند

ریشه‌های ریواسی مِه زده

که به دامنه کوهستانی بلند چنگ زده است

و رها نمی کند ...


| سید رسول پیره |

  • پروازِ خیال ...


آشپزخانه سنگرت باشد

شعر، یک عمر همسرت باشد

تن دهی روسری سرت باشد

خوش بحالت اگر زنانه زنی...


| اهورا فروزان |

  • پروازِ خیال ...

زن زیبا

۱۹
تیر


چه طور می تواند

این همه زیبایی را

با خود حمل کند

آن زن؟

چه طور می توانم...؟

یک آغوش بیشتر ندارم

برای در آغوش کشیدنِ این همه زیبایی

چند نفر باید بشوم؟


| افراد / مهدی اشرفی |

  • پروازِ خیال ...

زن است

۰۸
تیر


شبیه باد همیشه غریب و بی وطن است

چقدر خسته و تنها، چقدر مثل من است

 

کتاب قصه پر از شرح بی وفایی اوست

اگرچه او همه ی عمر فکر ما شدن است

 

چه فرق می کند عذرا و لیلی و شیرین؟

که او حکایت یک روح، در هزار تَن است

 

قرار نیست معمای ساده ای باشد؛

کمی شبیه شما و کمی شبیه من است

 

کسی که کار جهان لنگ می زند بی او

فرشته نیست، پری نیست، حور نیست، زن است

 

| مژگان عباسلو |

  • پروازِ خیال ...

وطن

۲۶
خرداد


هر بار 

که ‌ترانه ای ‌برایت سرودم 

قومم‌ بر من تاختند!

که چرا برای میهن شعری نمی‌سرایی؟

 و آیا زن چیزی‌ به جز‌ وطن است...؟


| نزار قبانی |

  • پروازِ خیال ...


زنی که در شالیزار رویاهایش را درو می کند

محبوب تر است

یا آن که صدایش را در تار موهایش می بافد؟

زنی که در کافه ها آزادی را می نویسد 

محبوب تر است

یا آن که در پستو ناخن های جویده اش را

بنفش می زند ؟


چه فرق می کند !

وقتی هر خوشه ی گندم 

به اندازه ی گندمزار 

طلاکوب شده است ...


پرنده ی نقره ای

روزی که از چشم هایم زاده شدی

نام کوچکت را ماه گذاشتم !

و حالا هر دو در یک برکه 

خود را به یاد می آوریم ...


شب

از پهلوی راستم شروع می شود

و قلبم

شیهه ی مادیان ها را سنگین میکند


نگاه کن 

به چهار طرف نگاه کن

آفتاب زن است

بوته ی شمشاد زن است

تخم ریزی لاک پشت ها زن است

و از هر طرف که نگاه کنی !

جهان همه زن است ...


| مریم سادات حسینی |

  • پروازِ خیال ...


زنان و درختان چقدر به هم شبیه‌اند!

هر دو ریشه دارند و برگ و بار می‌دهند. 

هر دو بهارهای بسیار دارند 

و زمستان‌های بسیارتر. 

هر دو به نور محتاج‌اند و هر دو 

نفس می‌بخشند و زندگی. 

و در کمین هر دویشان تبرهای بسیار است. 

برای بریدن‌ها، برای شکستن‌ها، 

برای قطع امیدها...

اما هنر زن بودن، 

جوانه زدن‌های پی‌درپی است،

حتی وقتی شاخه‌هایت را شکستند، 

حتی وقتی ساقه‌هایت را زدند، 

حتی وقتی بی‌رحمی تبر، تنت را، 

تنه‌ات را از ته برید...

تو اما ریشه‌ات را نگه دار، 

دست‌هایت را به آسمان بلند کن

تو دوباره سبز خواهی شد...


| عرفان نظر آهاری |

  • پروازِ خیال ...

زن باش!

۲۵
فروردين


زنانه می‌خواهمت

تا امکان زندگی در سرزمین‌مان ادامه یابد

تا امکان حضور شعر در قرن‎مان ادامه یابد

برای این که ستارگان و زمان ادامه یابند

و کشتی‌ها و دریا و حروف الفبا ادامه یابند

تا تو زن هستی، 

ما خوبیم

زنانه می‌خواهمت 

برای اینکه تمدن زنانه است

برای اینکه شعر زنانه است

خوشهٔ گندم زنانه است

شیشهٔ عطر زنانه است

پاریس 

در بین شهرها زنانه است

و بیروت 

با زخم‌هایش زنانه باقی می‌ماند

به نام آن‌ها که می‌خواهند شعر بنویسند

زن باش!

به نام آن‌ها که می‌خواهند به عشق بپردازند

زن باش!


| نزار قبانی |

  • پروازِ خیال ...

زن پونه است

۱۲
فروردين


زن پونه است

گهواره ی رویاست

بوته ی نعنایی که جهان را 

خوشبو می کند ...

ساده گی ات عسل است !

که صبح زود با شیری تازه می آمیزد

می خواهم 

به ساده ترین شکل با تو حَل شوم ...!


| غلامرضا بروسان |

  • پروازِ خیال ...

بگذار زن باشم

۰۹
فروردين


بگذار کودکم را شیر بدهم

نگران برگشت چک های تو باشم

شب ها که دیر به خانه می آیی

بهانه هایت را باور کنم

و تو را ببخشم .

بگذار زن باشم

من هابیلم را نمی کشم

یوسفم را در چاه نمی اندازم

هاجرم را در بیابان رها نمی کنم

و اسماعیلم را به سلاخ خانه نمی برم .

بگذار زن باشم

و تاریخ را تو رقم بزن .


| راضیه بهرامی خشنود |

  • پروازِ خیال ...

تا زن نباشی

۰۷
فروردين


تا زن نباشی حال لیلا را نمی فهمی

تنهایی تلخ زلیخا را نمی فهمی

 

هاجر نباشی چاه زمزم را نمی یابی

نازا نباشی درد سارا را نمی فهمی


شاید بدانی حال عیسا و صلیبش را

اما غم و اندوه عذرا را نمی فهمی


آدم شدن سهم بزرگی نیست وقتی که

در عطر و رنگ سیب ، حوا را نمی فهمی


بی وقفه می کوبی به طبل عاشقی اما

عاشق ترین مخلوق دنیا را نمی فهمی


یک قطره اشکی در نگاهی خیس می مانی

صدسال دیگر راه دریا را نمی فهمی


یا این غزل را در دلت تائید خواهی کرد

یا مثل من مردی و اینها را نمی فهمی ...


| سرخوش پارسا |

  • پروازِ خیال ...


زنان، 

خدایانی زیبا و زیرک اند

در بهشتِ هر زَنی‌ 

جهنمی هست 

که روحت را به آتش میکشد ...

با این حال 

اگر قرار است عمرت دو روز باشد 

بگذار در دستان هوس آلود زنی‌ باشد 

که زندگی‌ را 

همان طور که هست عرضه می‌کند

عشق و ناکامی با هم،

این یعنی‌ تمام زندگی ....


| نیکی فیروزکوهی |

  • پروازِ خیال ...


و خدا بسیار غمگین بود 

و بسیار دلتنگ 

و بسیار عاشق 

و بسیار گریان 

.

.

و خدا زن را آفرید 

و خدا من را آفرید ...


| هستی دارایی |

  • پروازِ خیال ...


ﻫﯿﭻ ﺩﻟﻢ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﻢ

    ﻫﯽ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﺎﺵ...

ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﺎﺵ...

  ﻣﻨﺘﻈﺮ باش... 


| هاینریش بل |

  • پروازِ خیال ...

همین زن ها

۰۱
خرداد


وقتی میگویم " زن ها "

منظورم واقعاً زنهاست !

همانهایی که بینی و ابرو و لب و چانه و ..همه اش مال خودشان بوده از ابتدا.

همانهایی که مغرور و خود شیفته نیستند 

اما به خلقتشان، هرچه هست میبالند 

و خود را همانطور ساده و زیبا دوست میدارند .

همانهایی که میخواهند فقط شبیه خودشان " زن "باشند 

و نه شبیه هیچ زن دیگری .

وقتی میگویم " زن ها "

منظور همانهاییست که

بوی عطر نگاه پراز مهرشان 

از " کریستین دیور " و " کوکو شانل " هم ماندگار تراست !

و لطافت دست یاری گرشان را

هیچ لوسیون گران قیمتی 

یاد آور نمیشود .

زنهایی که آراسته اند

اما بعد از شستن صورت هم 

هنوز میشود آنها را شناخت !!

زنهایی که زیبا میپوشند

اما در خیابان که راه میروند 

آب دهان شهوت پرستان به راه نمی افتد !

زنهایی که در پی لوندی و دلبری نیستند

اما جذابیت درونشان 

هر اهل دلی را به راه می آورد

بعضی هاشان 

خانه می مانند و آب میشوند .

بعضی هاشان 

بیرون میروند و نان میشوند .

و من وقتی میگویم " زنها "

منظورم واقعاً همین زنهاست.


 | هستی دارایی |

  • پروازِ خیال ...


به احتمال ِ نبودنم فکر کن؛

به اینکه چند بوسه از زمین کم خواهد شد؟

و چند واژه از زمان؟

پیش از آنکه چشم ببندی فکر کن؛

که مرگ یک زن

تا چه اندازه

تعادل ِ جهان را در هم خواهد ریخت؟


| مانا چاوشی |

  • پروازِ خیال ...

دوست داشتن

۱۲
فروردين


یه زن

نمیتونه دوستت داشته باشه ؛

بعد دوستت نداشته باشه ؛

بعد دوباره دوستت داشته باشه!

یه زن فقط میتونه

دوستت داشته باشه ؛

دوستت داشته باشه ؛

دوستت داشته باشه...

و بعد دیگه هیچوقت دوست نداشته باشه...!


| ناشناس |

  • پروازِ خیال ...