کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فاطمه صابری نیا» ثبت شده است

 

ببین!

من بلد نیستم دوستت نداشته باشم.

بلد نیستم وقتی میخندی قند توی دلم آب نشه و وقتی از رویِ غیرت اخم میکنی نمیرم برات!

بلد نیستم وقتی بهم میگی"دوست دارم" ناز کنم، پشت چشم نازک و بگم "مرسی" من میپرم و بوسه بارون میکنم گردیِ ماهِ صورتت‌رو. یا وقتی کلافه ای از ترافیک نمی تونم دست نکشم تو سیاهِ موهات و زیرِ گوشت آروم آروم شعر نخونم که بره پی کارش بی حوصلگی‌هات.

من بلد نیستم دوستت نداشته باشم.

تو، عشقت، صدات، دست‌هات، عطرت، من بلد نیستم بدون اینا زندگی کنم. مثل یک مخدری که جاریه توی روحم و تپش های قلبم که حیاتم وابسته است بهش.

تو همونی که خدا فرستاد تا ثابت کنه من رو بیشتر از همه ی بنده هاش دوست داره.

میدونی!

زندگی کردن بلدی میخواد ولی"من بلد نیستم بی تو زندگی کنم..."

 

| فاطمه صابری نیا |

  • پروازِ خیال ...


من بغضِ آخرِ شبِ تولدِ چهل سالگیتم...

بی حوصلگیت پشتِ ترافیک سنگین از پرحرفیایِ زنی که کنارت نشسته...

بی خوابیِ شبِ قبلِ ماهِ عسل و خستگیِ صبحِ فرداشم...

من اون لحظه ایم که دلت یهو با پلی شدنِ یه آهنگِ آشنا هُررری میریزه

بند اومدن اون نفس راحتی ام که داری وقت شونه کردن موهای فرخورده ی دخترت می کشی...

من مچاله شدن دخترت تو خودش از زورِ گریه و بالشت خیسشم

ولو شدن تن نحیفش توی تراس و اشک هاش تو اتوبوس های خطی جلوی چشم آدم هام...

بغض های همسرت از دوست نداشته شدن و سیگار لای انگشت های پسرتم

من طعم آشنای یه خورشت قرمه سبزی ام که زهر میشه به کامت...

غم لحظه ایم که از دور میبینی دارم کنار کسی که دوستم داره می خندم، خوشحالم...

نم اشکت از دوری دخترتم، وقتی داره به هوای کسی زودتر از موعد خونه رو ترک میکنه...

من چایِ عطریِ سرد شده ی یه عصرِ کسل کننده ام که تنها تو تراس خونت نشستی و توی خاطراتت دنبال یه دوست داشتن و دوست داشته شدن واقعی می گردی، یه لبخند آشنا، موهای فرخورده ای که انگشتاتُ لای پیچ هاش جا گذاشتی...

"وضع ریه هات خرابه" و غدقن شدن سیگارتم...

من تنهاییتم تو بیمارستان وقتی داری نفس های آخرو می کشی...

من میرم اما نمیرم...

از کنارت میرم اما تو یادت، تو تک تک لحظه های عمرت

حسرت بودنمُ جا میذارم...!


| فاطمه صابری نیا |

  • پروازِ خیال ...


وقتایی که کمی"لوس" تر می شه و از آغوشت فرار میکنه

گاهی که مدام از خودش ایراد می گیره

جلویِ آینه وایمیسه و هی خطاب به تو می گه"وای خیلی زشت شدم..."

گاهی که خیلی خسته است از دنیا

دست هاتُ را دورِ کمرش حلقه کن

شونه اشُ ببوس

و آروم درِ گوشش بگو

"مهم نیست چه شکلی باشی با چه هیکل و قیافه و رنگِ مویی، مهم اینه هنوز هم، شبیه تک تکِ رویاهایِ منی..."

زن ها گاهی دلشون می خواد وقتی خودشونُ دوست ندارن

یکی باشه که به جایِ خودشون هم دوستشون داشته باشه... 


|‌ فاطمه صابری نیا |

  • پروازِ خیال ...


دوست داشتنت

سحر خیز ترین حسِ دنیاست

 که صبح ها

پیش از باز شدن چشم هایم

در من بیدار می شود ...


| فاطمه صابری نیا |

  • پروازِ خیال ...