کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قاسم صرافان» ثبت شده است

فرق خونین

۰۳
خرداد


می روی با فرق خونین پیش بازوی کبود

شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود


با وضو آمد به قصد لیلة الفرقت، علی(ع)

ابن ملجم در شب احیا چه قرآنی گشود...


| قاسم صرافان |

  • پروازِ خیال ...

زلف زیبا

۲۲
اسفند


گردنت کج می‌شود،یک شهر می‌ ریزد به هم

تا که می‌ ریزد چنین آن زلف زیبا یک طرف


| قاسم صرافان |

  • پروازِ خیال ...


حیاط خانه‌ی ما را معطّر می‌کنی یا نه ؟

اتاق کوچک ما را منوّر می‌کنی یا نه ؟


بگو ای چشم و ابروی تو مضمون دو بیتی‌ها

به قدر یک غزل با شاعرت سر می‌کنی یا نه ؟


شرابی نیست در این خانه اما جرعه شعری هست

دو بیت آتشین دارم، لبی تر می‌کنی یا نه ؟


فقط عاشق غزل را در میان اشک می‌گوید

هنوز این صفحه نمناک است، باور می‌کنی یا نه ؟


چنین بی‌دل شدم تا گوشه‌ی ذهن تو بنشینم

هنوز اشعار بیدل را تو از بر می‌کنی یا نه ؟


چه دستی می‌کشی روی سر گل‌ها ! ... بگو آیا

گلی را با دلی عاشق ، برابر می‌کنی یا نه ؟


تو با نامهربانی هم قشنگی، پس نمی‌پرسم

کمی با من دلت را مهربان‌ تر می‌کنی یا نه ؟


| هـ دو چشم / قاسم صرافان |

  • پروازِ خیال ...

قشنگی

۲۱
مرداد


مثل باغی سبز در یک روز بارانی قشنگی

مثل دریایی چه آرام و چه توفانی قشنگی


روسری را طرح لبنانی ببندی یا نبندی،

زلف بر صورت بیفشانی، نیفشانی قشنگی


خنده های زیر لب، یا آن نگاه زیر چشمی،

شاید اصلا با همین حرکات پنهانی قشنگی


تا که نزدیکت می‌آیم در همان حال مشوش

ـ که میان رفتن و ماندن پریشانی ـ قشنگی


این پلنگ بی قرارت را به کرنش می‌کشانی

ماه مغرورم! خودت هم خوب می‌دانی قشنگی


می‌نشینی دامن گلدار را می‌گسترانی

مثل نقش شمسه روی فرش کرمانی قشنگی


نه، ... فرشته نیستی، می سوزد آدم از نگاهت

آری آتش پاره ای با اینکه شیطانی، قشنگی


سرنوشت ما نمی دانم چه خواهد شد؟ ولی تو

مثل حس ناتمام بیت پایانی قشنگی


| قاسم صرافان |

  • پروازِ خیال ...


تیزی گوشه‌های ابرویت 

پیچ و تاب قشنگ گیسویت 

آن دوتا چشم ماجراجویت

این صدای خوش النگویت 

آخرش کار می‌دهد دستم


ناز لبخندهای شیرینت 

طرح آن دامن پر از چینت

«هـ» دو چشم پلاک ماشینت

شیطنت در تلفظ شینت 

آخرش کار می‌دهد دستم


گیسوانت قشنگی شب توست 

صبح در روشنای غبغب توست

ماه از پیروان مذهب توست

رنگ خالی که گوشه لب توست

آخرش کار می‌دهد دستم


شرم در لرزش صدای تو

برق انگشتر طلای تو

تقّ و تقِّ صدای پای تو

ناز و شیرینی ادای تو

آخرش کار می‌دهد دستم


حال پر رمز و مبهمی داری 

اخم و لبخند درهمی داری

پشت آرامشت غمی داری

اینکه با شعر عالمی داری

آخرش کار می‌دهد دستم


کرده‌اند از اداره‌ام بیرون 

به زمین و زمان شدم مدیون

کوچه گردم دوباره چون مجنون

دیدی آخر!... نگفتمت خاتون! 

آخرش کار می‌دهی دستم


| قاسم صرافان |

  • پروازِ خیال ...