کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمود درویش» ثبت شده است

 

گاهی در وجودمان

به قبرستانی محتاجیم

برای چیزهایی که درونمان می میرند...

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

 

" احببتک بکل الطرق ‏و اولها الصمت"

 

‏به همه‌ی روش‌ها دوستت داشتم

و اولینش سکوت بود...

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

آیا ندیدی

۲۹
مهر

 

" هَلْ رَأیْتُ

الْفَجر یَطْلَعُ

مِن أصابع مَن تُحبُّ؟ "

 

آیا ندیدی

خورشید از انگشتان کسی که،

دوستش میداری طلوع می‌کند؟

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

در این سرزمین

۲۰
مرداد

 

هربار که نگاهت می‌کنم

جمله‌ای آشنا

به ذهنم خطور می‌کند:

در این سرزمین ،چیزی هست که ارزش زندگی کردن دارد...

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

 

عشق همین است،

وقتی میمیرم

همچنان دوستت دارم

و وقتی دوستت دارم

حس میکنم در حال مرگم...

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

 

" کُل الطُرق تؤدی إلیک

حتى تِلک التی

سَلکتها لنِسیانک "

 

همه راه‌ها به تو ختم می‌شوند

حتی آن‌ها که برای

از یاد بردنت طی کرده‌ام.

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

تاریخ دلتنگی

۲۲
فروردين

 

" اللیلُ تاریخ الحنین،

وأنت لَیلی... "

 

شب، تاریخ دلتنگی ست

و تو شب منی...

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

دو دستت

۱۴
اسفند

 

" أریدُ یَدَیکِ لِأحمِلَ قلبی "

 

دو دستت را به من بسپار

که با آن ها دلِ خود را نگه دارم.

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

طلوع

۰۶
بهمن

 

ما سال ها اندوه را بر دوش کشیدیم

و صبح طلوع نکرد.

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

پس تا فردا

۰۲
بهمن

 

دستم را فشرد

و به نجوایم سه حرف گفت.

سه حرفی که عزیزترین دارایی تمام روزم شد:

« پس تا فردا .»

 

ریش تراشیدم دوبار

کفش‌هایم را برق انداختم دوبار

لباس‌های رفیقم را قرض گرفتم با دو لیر

که برایش کیکی بخرم،

قهوه‌ای خامه دار.

 

حالا تنها بر نیمکتم

و گرداگردم عشاق، لبخند زنانند

و برآنم که

ما را نیز لبخندی خواهد بود

شاید در راه است

شاید لحظه‌ای یادش رفته

شاید...شاید...

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

 

اندکی از تو بسیاری از همه چیز است...

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

تهی ساخت

۲۲
آبان

 

اندوه

کسی را نکشت

اما

ما را از همه‌چیز،

تهی ساخت!

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

عیب ها

۱۸
آبان

 

همه عیب هایت را دوست دارم،

جز نبودنت...

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

استراحت کنم

۰۶
آبان

 

" أعدّی لی الأرض کی أستریح

فإنی أحبّک حتى التعب... "

 

زمین را برایم آماده کن

تا استراحت کنم

که من تو را تا مرز خستگی دوست دارم...

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

 

 

جنگ پایان خواهد یافت

و رهبران با هم گرم خواهند گرفت

و باقى می‌ماند آن مادر پیرى که چشم به راه فرزند شهیدش است

و آن دختر جوانى که منتظر معشوق خویش است

و فرزندانى که به انتظار پدر قهرمان‌شان نشسته‌اند

نمی‌دانم چه کسى وطن را فروخت

اما دیدم چه کسى بهاى آن را پرداخت.

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

نزدیکی، دوری

۲۳
فروردين

 

نزدیکی

چون لب هایم به من

دوری

چون بوسه ای که هرگز نمی رسد.

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

 

" والآن أشهد أن حضورک موت

و أن غیابک موتان! "

 

شهادت می دهم که

بودنت مرگ است

و نبودنت دو مرگ!

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...


تو

نه دوری تا انتظارت کشم

و نه نزدیکی تا دیدارت کنم

و نه از آن منی تا قلبم آرام گیرد

و نه من محروم از توام

تا فراموشت کنم

تو در میانه‌ی همه چیزی...


| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

عشق یعنی...

۰۸
شهریور


عشق یعنی

سرزنشت کنم و ملامتم کنی

به خاطر خطاهای کوچک 

‏و ببخشمت و ببخشی‌ام

‏به خاطر خطاهای بزرگ


| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...


تو بانوی غمهای عمیقی

شعرهای غمگین

کلمات جانگداز

با چشمانت می توان عزاداری کرد

باگیسوانت لباس سیاهی برای همیشه پوشید

با دستانت جام زهر نوشید

تو بانوی تاریخ منی

یک تاریخ تلخ

یک تاریخ سیاه


| محمود درویش / ترجمه: بابک شاکر |

  • پروازِ خیال ...