کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۶۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است


ﻫﯿﭻ ﺩﻟﻢ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻫﺪ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﻢ

    ﻫﯽ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﺎﺵ...

ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﺎﺵ...

  ﻣﻨﺘﻈﺮ باش... 


| هاینریش بل |

  • پروازِ خیال ...


بعضى صبح ها که از خواب پا میشى با خودت فکر میکنى 

"نمیتونم از پسش بر بیام" 

و بعد تو دلت میخندی

و یاد تمام صبح هایى میفتى که این فکر رو داشتی... 


| چارلز بوکفسکی |

  • پروازِ خیال ...


طوبا خانم که فوت کرد « همه » گفتند چهلم نشده حسین آقا می رود یک زن دیگر می گیرد.

سه ماه گذشت و حسین آقا به جای اینکه برود یک زن دیگر بگیرد، هر پنجشنبه می رفت سر خاک. 

ماه چهارم خواهرش آستین زد بالا که داداش تنهاست و خواهر برادرها سرگرم زندگی خودشان هستند، خیلی نمی رسند که به او برسند. 

طلعت خانم را نشان کرد و توی یک مهمانی نشان حسین آقا داد. 

حسین آقا که برآشفت « همه » گفتند یکی دیگر که بیاید جای خالی زنش پُر می شود. 

حسین آقا داد زد جای خالی زنم را هیچ زنی نمی تواند پر کند. توی اتاقش رفت و در را به هم کوبید. 

« همه » گفتند یک مدتی تنها باشد مجبور می شود جای خالی زنش را پر کند. مرد زن می خواهد. 

حسین آقا ولی هر پنجشنبه می رفت سر خاک. سال زنش هم گذشت و حسین آقا زن نگرفت. « همه » گفتند امسال دیگر حسین آقا زن می گیرد. 

سال دوم و سوم هم گذشت و حسین آقا زن نگرفت. هر وقت یکی پیشنهاد می داد حسین آقا زن بگیرد، 

حسین آقا می گفت آنموقع که بچه ها احتیاج داشتند اینکار را نکردم، حالا دیگر از آب و گل درآمدند. 

حرفی از احتیاج خودش نمی زد، دخترها را شوهر داد و به پسرها هم زن، اما وعده ی پنجشنبه ها سر جایش بود. 

« همه » گفتند دیگر کسی توی خانه نمانده، بچه ها هم رفته اند، دیگر وقتش است، امسال جای خالی طوبا خانم را پر می کند. 

حسین آقا ولی سمعک لازم شده بود، دیگر گوش هایش حرفهای « همه » را نمی شنید.

دیروز حسین آقا مُرد. توی وسایلش دنبال چیزی می گشتند چشمشان افتاد به کتاب خطی قدیمی روی طاقچه، 

دخترش گفت خط باباست، اول صفحه نوشته بود:« هر چیز که مال تو باشد خوب است، حتی اگر جای خالی « تو » باشد، 

آخر جای خالی توی دل مثل سوراخ توی دیوار نیست که با یک مُشت کاهگل پر شود. 

هزار نفر هم بروند و بیایند آن دل دیگر هیچوقت دل نمی شود.»


| مریم سمیع زادگان |

  • پروازِ خیال ...


نخند جانم ،نخند

آدم دست و پای دلش میان چال گونه ات میشکند... 

تو نخند ، میترسم نقاش ها لبخندت را نقاشی کنند... 

عکاس ها لبخندت را ثبت کنند...

شاعرها از لبخندت  غزل بگویند، نویسنده ها کتابت کنند... 

بعد منه دست و پا شکسته چطور با یک شهر رو به رو شوم؟ 

رحم کن، یواشکی بخند ،فقط برای من... 


| ستایش قاسمی |

  • پروازِ خیال ...


از تمام دردهای این روزهایم

همین بس

که شب آزمون

لا به لای جزوات مهندسی

به این می اندیشم

که تو

سر جلسه امتحان

وقتی استرس میگیری

چه شکلی میشوی؟!

نخند عزیز دلم

تازه دیشب فکر میکردم

با خودکار آبی جزوه مینویسی 

یا مشکی؟!!!

من دیوانه نیستم

یاد تو را زندگی میکنم....


| علی سلطانی |

  • پروازِ خیال ...


این چند ماه

که منتظرت بودم

به اندازۀ چند سال نگذشت

به اندازۀ همین چند ماه گذشت

اما فهمیدم

ماه یعنی چه

روز یعنی چه

لحظه یعنی چه

این چند ماه گذشت

و فهمیدم

گذشتن، زمان، انتظار

یعنی چه


| افشین یداللهی |

  • پروازِ خیال ...


از همان شب بارانی

که خانه را برای همیشه ترک کردی ،

قاب ِ روی دیوار ، بجای عکس دو نفره مان

برفک نشان می دهد !

از همان شب بارانی

هوای خانه ابری ست...

من با چتر مینشینم

روی کاناپه ی جلوی تلویزیون

و فیلم های دو نفره مان را تماشا میکنم...

دقیقه ی ۲۱ فیلم

همانجا که به دوربین زل میزنی و میخندی ،

بغض ابر های توی خانه می ترکد...


| زکیه خوشخو |

  • پروازِ خیال ...

The Dark Knight

۱۸
خرداد


جوکر: من یه همسر داشتم زیبا بود....کسی که بهم میگفت من خیلی نگرانتم

همیشه بهم میگفت باید بیشتر بخندم.....

قمار بازی میکرد و یه عالمه هم بدهی بالا آورده بود...طلبکار ها صورتش رو خط خطی کردن..ما پولی برای جراحیش نداشتیم نمی تونست تحمل کنه...

من میخواستم دوباره لبخندش رو ببینم...

فقط میخواستم بدونه زخم هاش برام اهمیتی نداره... پس یه تیغ گذاشتم توی دهنمو این کارو کردم....میدونی بعدش چی شد؟ اون نتونست اینجوری منو ببینه

ترکم کرد....قضیه برام بامزه شد،"حالا همیشه می خندم" !


Movie : The Dark Knight

  • پروازِ خیال ...


ﺑﺮﺧﯽ ﻭﻗﺖ ﻫﺎ ﻣﺎ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻳﯽ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻛﻪ

ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ،

ﻫﻤﺎﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺁﺩﻡ ﻫﺎﻳﯽ ﻧﻴﺰ ﻳﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻛﻪ

ﺩﻭﺳﺘﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ.

ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻳﻢ ﻭ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻳﻢ،

ﺍﻣﺎ ﺁﻧﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﮔﻢ ﻣﯽ ﻛﻨﻴﻢ ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭیم..


| ﺷﻞ ﺳﯿﻠﻮﺭ ﺍﺳﺘﺎﯾﻦ |

  • پروازِ خیال ...


شایع شده انتظار ما را کشته

یا درد فراق یار ما راکشته

بگذار بگویند که خود می دانیم

بی رحمی روزگار ما را کشته


بی رحمی روزگار بد معنی شد

یک عالمه انتظار بد معنی شد 

بادی زد و برگشت ورق، می دانی؟

محکوم طناب دار بد معنی شد 


محکوم طناب دار را هم رستیم

اصلا تو بگیر یک دل و یک دستیم

با اینهمه گل پشت چراغ قرمز

ما متهم ردیف اول هستیم 


| مریم صفری |

  • پروازِ خیال ...


نشستم جلوش و همه چی رو براش گفتم. هم جنس نبود اما همدرد بود. 

آخر حرفام که رسیدم  دست کرد تو موهاش و خیره نگاهم کرد و گفت:

چرا تا طرفو محک نزدی دلت گیر کرد؟!  بدجور جاده خاکی رفتی!

جوش آوردم و گفتم: خودت میدونی که دوست داشتن مثل مردنه... اتفاقی و بی اختیار!  

بعضی اتفاق ها باعثش میشن... بعضی بیماری ها... بعضی حوادث ها. 

اما باز در آخر وقتی بخواد اتفاق بیافته هیچکس از دستش کاری برنمیاد!

دستشو تو هوا برای آروم کردنم تکون داد و گفت: آره...  اما بیا یکم منطقی فکر کن راجبش.

اونم کار درست رو کرد! رفتنش کار بهتری بود! بودنتون باهم اشتباه بود! 

هر چه قدر هم که علاقه باشه وقتی تهش زجر باشه رفتن کار بهتریه! 

پوف کشیدم و گیر کردم به گوشه شالم. اونم یه مرد بود! 

با همون میزان غلظت منطق که تو سرش شناور بود. گفتم:  میبینی؟

فرق شما مردا با ما زنا همینه! 

شما میخواین تو دوست داشتن هم منطقی باشین. عاقلانه و محتاط عمل کنید. 

اما ما زنا فقط میخوایم دوست داشته باشیم. 

حاضریم هرجور برای دوست داشتنمون بجنگیم و پاش وایسیم 

حتی اگه تقاص زیادی قرار باشه براش بپردازیم! 

و راستش هیچوقت نفهمیدم کدوم بهتره!

عاقل بودن شما یا فقط دوست داشتن ما!


| محیا زند |

  • پروازِ خیال ...


بی نیاز است به هر ترجمه و تفسیری

سوره ی اشک که از چشم تو نازل شده است


شک ندارم که به معراج مرا خواهد برد 

آن نمازم که به لبخند تو باطل شده است!


| یاسر قنبرلو |

  • پروازِ خیال ...


خداحافظی بوق و کرنا نمی خواهد.

خداحافظی دلیل، بحث، یادگاری، بوسه، نفرین، گریه...خداحافظی واژه نمی خواهد.

خداحافظی یعنی در را باز کنی

و چنان کم شوی از این هیاهو که شک کنند به چشمهایشان، به خاطره هایشان، به عقلشان 

و سؤال برشان دارد که به خوابی دیده اند تو را تنها یا توی سکانسی از فیلمی فراموش شده؟!

خداحافظی یعنی زمان را به دقیقه ای پیش از ابتدای آشنایی ببری

و دست آشنایی ات را پیش از دراز کردن، در جیبهایت فرو کنی

و رد شوی از کنار این "سلام" خانمانسوز.

خداحافظی "خداحافظ" نمی خواهد...


| مهدیه لطیفی |

  • پروازِ خیال ...


بالاخره یک روز بعد از آن همه دلتنگی کسی را که بی تابش بودی،

دوباره بدست می آوری

قول می دهید که اینبار دیگر عشقی در کار نباشد

قسم می خورید که فقط گاهی،

آن هم دیر به دیر،

در یک سربالایی ییلاقی کنار هم قدم بزنید

قول می دهید که دوباره آن روزها تکرار نشود

که باز روز از نو و روزی از نو، نباشد

و آن تعصب های بی مورد و آن آزارهای از روی حسادت های عاشقانه  تکرار نشود.

قرار می گذارید که فقط دوست بمانید و به خیال خودتان حسابی روشنفکرانه رفتار می کنید

روشنفکرانه حسی را مخفی می کنید

و کاملا روشنفکرانه هم زجر می کشید

ولی آرزوی قلبی تان چیز دیگریست،

که ای کاش کسی بیاید و نام این دوستی را بلند بگوید

نام این دل دل کردن و این پا و آن پا کردن ها را به روی تان بیاورد

نام این قدم زدن های ساده ای را که محال است فقط به یک پیاده روی معمولی ختم شود

 از تو می خواهد که قبول کنی این رابطه فقط یک دوستی معمولی ست

تو باز هم گیج می شوی ولی می پذیری همین بودن ساده را

تو فقط می خواهی که باشد

نامش مهم نیست

ولی آرزو می کنی کاش کسی پیدا شود و زیر گوشش بخواند که این فقط یک دوستی معمولی نیست

این همان است که بوده

این دل دل کردن ها نامش عشق است و نه چیز دیگر


| شیما سبحانی |

  • پروازِ خیال ...


رد ِ رژ

روی فنجان قهوه..

رد ِ انگشتانت

روی سیم های گیتار..

رد ِ هم آغوشی مان

روی این تخت..

یک سال ، ده سال

یک قرن، تا ابد..

تا ابد خاطرات ما

از سقف ِ این خانه

چکه می کند..


| زکیه خوشخو |

  • پروازِ خیال ...

نوار زندگی

۱۲
خرداد


به دخترم گفتم

آنها که زندگی شان شبیه صفحه ی مانیتوری است که دارد

نوار قلبی یک مرده را نشان می دهد 

خوشبخت ترند

که من زندگی ام

نوار قلبی یک نفر بود که داشت می دوید

دارد می دود

می دود....


 | رویا شاه حسین زاده |

  • پروازِ خیال ...

بدهکار

۱۲
خرداد


بهم گفت: من کلی به تو بدهکارم

بهش گفتم: پس زودتر بدهیتو صاف کن

گفت: فقط تو بگو چه جوری

با خنده گفتم: شوخی بود

اصرار کرد نه بگو

چشمامو بستم

یه سری خاطرات در هم و برهم اومد جلوی چشمم... 

همونایی که باعث شد اینی که الان هستم بشم...

فکر کردم بدبختی ماجرا همینه... بعضی بدهیا هیچ وقت صاف نمیشه

وقت و احساسی که تلف شده، روح و روانی که زخمی شده...

تازه آخرشم مجبوری بگی یه تجربه بود که باید از سر میگذروندم

چشمامو باز کردم

بهش گفتم: تو بدهی به من نداری

اونیکه بدهکاره منم به خودم، تویی به خودت


| پریسا زابلی پور |

  • پروازِ خیال ...

فرشته ی پاک

۱۱
خرداد


کاش از اول میدونستم تو مال دیگرونی

کاش از اول میفهمیدم تو با من نمیمونی

کاش از اول میدونستم تو سهم من نمیشی

کاش میفهمیدم که تو از عشق من گریزونی


از فکر و قلبم تو نمیری که به همین زودی

تو اون فرشته ی پاکی که من فکر میکردم نبودی

میدونم هرجا که هستی با هرکسی نشستی

به راحتی فراموشم میکنی تو بزودی


این همه عاشق بودم تو نفهمیدی

با تو صادق بودم تو نفهمیدی

من که عاشق بودم تو نفهمیدی

با تو صادق بودم تو نفهمیدی


کاش از اول میفهمیدم تو مغروری 

کاش میدونستم از دنیای من دوری

کاش آروم آروم از قلب من میرفتی

چه دروغهای شیرینی به من میگفتی


این همه عاشق بودم تو نفهمیدی

با تو صادق بودم تو نفهمیدی

من که عاشق بودم تو نفهمیدی

با تو صادق بودم تو نفهمیدی


| ترانه سرا و خواننده : سیامک عباسی |


فرشته ی پاک _ سیامک عباسی

  • پروازِ خیال ...


معلم بعد از رد و بدل کردن چند پیام نامربوط با غیر زنش

به خودش آمد و به اجبار 

بی علاقه

بی رمق پرسید 

بچه ها بگویید ببینم علم بهتر است یا ثروت؟

یکی گفت ثروت

یکی گفت علم

اما من ناخودآگاه گفتم

علم ثروت داشتن

معلم گفت آفرین چقدر باهوشی

چه شد این به ذهنت رسید؟

گفتم صادقانه بگویم؟

گفت بگو بچه ها هم یاد بگیرند

گفتم صادقانه می گویم 

داشتم به این فکر می کردم چگونه دختری که دوست دارم  را به دست بیاورم

یک مرتبه از دهانم در رفت

گفتم علمِ ثروت داشتن

همه خندیدند

یکی گفت زن کجا ثروت کجا؟

گفتم هر دو یک معناست

کلاس شلوغ شد

معلم با مشت و لگد مرا بیرون کرد

کتاب فارسی را کوبید سرم و

گفت گم شو برو بایست دم دفتر

چه غلط ها 

چیز بدی نگفته بودم اما 

رفتم همان جا که گفته بود ایستادم

زیر لب با خودم می گفتم

راه داشتنت چیست که...

ناظم طبق معمول همه ی کارش را 

رها کرد و گوشی تلفن را گذاشت و عقده ی جنگ با زنش را سر من خالی کرد

گفت چه شده باز ادهمی؟

باز حرف گنده تر از دهانت زدی؟

باز بی اختیار گفتم

یکی از علم های همسرداری

علم خوب حرف زدن است

گفت پدر سوخته با منی؟

من بلد نیستم با آن زنیکه خوب حرف بزنم؟

عصبانی از من و زن و زندگی 

مدام کف دستم

خط کش زد

دستم می سوخت و

هر چند مرتبه یک بار پشت  شلوارم می کشیدمش

راستش از این اصطکاک

خوشم می آمد

چون از مادرم شنیده بودم 

کف دستم بخارد یعنی به ثروت خواهم رسید

به همان ثروتی که داشتنش علم 

می خواست

علم خوب حرف زدن

علم پایبندی

علم صادق بودن

علم با غیر نبودن

علم علاقه داشتن

علم گذراندن غلط ها


| رسول ادهمی |

  • پروازِ خیال ...

پنجاه درصد

۱۱
خرداد


تو قفسه کتاب های تخفیف دار یه سری رمان هست درباره عشق،

همشون رو خوندم، تو همه اون داستان ها وقتی معشوق عاشق رو رها می کنه،

نویسنده نوشته که تو کسی رو از دست دادی که رهات کرد 

اما اون کسی رو از دست داد که عاشق بود.

تو هیچکدوم از اون کتاب ها نوشته نشده بود که توکسی رو از دست دادی که عاشقش بودی 

و شاید دیگه هیچ وقت عاشق کسی نشی!

واسه همین به همشون پنجاه درصد تخفیف زدم! 

شاید هم بهتر بود پنجاه درصد گرون تر می فروختم!


| روزبه معین |

  • پروازِ خیال ...


دخترانی که انتظار می کشند

و هر روز رویاهای بافته شده به تن می کنند

و کفش آهنین به پا

در خیابان های هراس می رقصند

زخم های کاری می خورند

و هر تکه شکسته شان را

از کنار خاطره ای جمع می کنند...

دخترانی که قول های مردانه میدهند

که قسم های جانانه میخورند

که تم شب هایشان باران و دلتنگی ست

زود می بخشند

و صبح را امیدوارانه آغاز می کنند...

دختران تصمیم های بزرگ

صبر های بزرگتر

و روزگار کشدار ولنگار...

اما همچنان امیدوار

به آمدن

به ماندن

به ظهور عشقی پایدار


| پریسا زابلی پور |

  • پروازِ خیال ...

یا درد داری...

۱۰
خرداد


بی خوابی 

چند دلیل دارد :

یا درد داری... 

یا درد داری...

یا درد داری...

یا...


| رضا کاظمی |

  • پروازِ خیال ...


دقیقا وقتی که انتظارش را نداری، دوباره سر و کله اش پیدا می شود

تمام تابستان را با هم در بلوار کاج های سبز قدم می زنید و می خندید و حال تان خوب است

اصلا هم به این کاری ندارد که تو تازه داشتی به نبودنش عادت می کردی

آمده تا تو را باز به به خودش وابسته کند

و بعد یک روزی که سخت دلبسته می شوی، ترک َت می کند

و آن وقت است که تو عاشق می شوی

فقط در یک رفت و برگشت

به همین راحتی

گیج از آن آمدنِ بی دعوت

و مَنگ از این رفتنِ بی دلیل

دلت می خواهد تا ته این بلوار را تنها بدوی و از تمام سایه های شهر فرار کنی

از تمام سایه ها بجز سایه ی خودت که همیشه هست

تا آخر این بلواری که حالا دیگر هوایش فقط استخوان هایت را می سوزاند.


| شیما سبحانی |

  • پروازِ خیال ...


هی پشت هم سیگار و موسیقی

تا بگذره روزای دلگیرت

تو گریه می کردی و می خندید

عکس کسی رو میز تحریرت


دیوونگی، تنها شدن، مردن

اینها کنار خستگیت هیچه

هر نیمه شب وقتی که را می ری

تو خونه بوی مرده می پیچه


تو آینه هرباری که می افتی

پر تر شده برفی که رو موته

هرلحظه داری منفجر می شی

وقتی سرت انبار باروته


تنها شدی، راه فراری نیس

تو موندی و صد تا در بسته

جا موندی و تنهاییات مثل 

تنهایی یه کوچه بن بسته 


جا موندی و دنیا برات تنگه

حتی توی تابوتتم جا نیست

روتو به هرسو میکنی مرگه

جایی برای پیرمردا نیست


حس میکنی صدساله بیداری

تنها دوای غصه هات خوابه

سرگرمیات سیگار و سردردن

تنها رفیقت قرص اعصابه


داری فرو میری، فرو میری

 سردت شده، ساحل چقد دوره

تنها شدی و گریه هات مثل

اشک یه ماهی زیر ساطوره


شعرات همه روی زمین پخشن

شکل توعه نعشی که تو جوبه

تو کوچه ها بارون میاد، اما

تو رادیو گفتن هوا خوبه


| حامد ابراهیم پور |

  • پروازِ خیال ...


چه شبهایی به آتیشم کشیدی

چه روزایی که با من سرد بودی

دارم میسازم و حالم خرابه

تو هم مثل همه نامرد بودی


دلم پاگیر چشمای تو بود و

از احساس و غرورم دس کشیدی

همین که دست من پیش تو رو شد

تو هم مثل همه پا پس کشیدی


| هانی ملک زاده |

  • پروازِ خیال ...

Rear Window

۰۷
خرداد


+ یه مرد چرا باید تو یه شب بارونی با یه چمدون،

سه بار از آپارتمانش بیاد بیرون و دوباره برگرده تو؟


_ شاید از روش خوش آمدگویی زنش خوشش میاد!


Movie : Rear Window


  • پروازِ خیال ...

تو، تو، تو

۰۶
خرداد


تنت، جمهوری مطلق 

لبت، اصل دموکراسی! 

دروغ مرد شاعر را 

تو باید خوب بشناسی!


تو حزب الله لبنانی 

و چشمان تو بیروت است! 

تمام پاچه گیری ها 

به سگ های تو مربوط است!


به ثبت رسمی محضر 

تو قطعا، معتبر هستی! 

فلسطین تو خواهم شد 

اگر، اشغالگر هستی!


تو مثل فتح خرمشهر 

تو شوق بوسه ای پنهان!

تویی خوشحالی بعد از 

شکست حصر آبادان!


هوای داغ بندرکش 

تو با من توی لنگرگاه!

شروع فتنه ای تازه 

از آغوش تو؛ بسم الله.....


| ناصر ندیمى |

  • پروازِ خیال ...


نمی توانم با " کمی دوست داشتن "  زندگی کنم

من " دوست داشتنِ زیاد " می خواهم

دوست داشتنِ تمام و کمال

یک جور غرق شدن...

یک جور دیوانگی محض...

مثل تسلیم تنی تشنه، به خُنکای قطره های باران

مثل شنیدن هزار بارۀ یک آهنگ تکراری

مثل یک موج سواری داغ، درآشوب دریایی طوفانی

مثل رفتن تا انتهای راهی که بازگشتی ندارد...

من با " کمی دوست داشتن " زنده نمی مانم

با کمی دلخوشی، با کمی لذت

من یک التهابِ داغِ نفس گیر می خواهم

یک آغوشِ گرم در سردترین فصل سال...

چرا نمی فهمی ؟!

آنهایی که با " کمی دوست داشتن " زندگی کرده اند، مرده اند ...


| پریسا زابلی پور |

  • پروازِ خیال ...


تو را به گریه قسم بازگرد...آن بوسه

برای آنکه خداحافظی کنیم ، نبود


من و تو دور شدیم و خدا نگاه نکرد

من و تو دور شدیم و خدا کریم نبود...


| حامد ابراهیم پور |

  • پروازِ خیال ...


به جنگ که فکر میکنم

زخمی میشوم.

به کویر که فکر میکنم

تَرَک برمیدارم.

به آسمان که فکر میکنم

پایین می افتم

و هر وقت به جنگل می اندیشم

گله ای از گوزن ها از رویم رد میشود.

جرأت فکر کردن به تو را ندارم.

"دریا"

نام عمیقی برای یک معشوقه است

و من هیچوقت شنا کردن بلد نبوده ام.


| بابک زمانی |

  • پروازِ خیال ...

عذاب

۰۶
خرداد


با عطر تو

در یک اتاق

تنها مانده ام

این عذاب را

نمى توانى تصور کنى.


| ایلهان برک |

  • پروازِ خیال ...

آفتاب زندگیم

۰۶
خرداد


تو را از میان اندوه بیرون می کشم

روی شانه هایم می گذارم تا

کفش هایت گل آلود ،

و قدم هایت زخمی سنگ ها ،

نشوند.

دست هایت را باز نگه می دارم

تا فراموشت نشود،

پرواز به بال نیست

به باور است.

هر چه هست تو روی شانه های من

به ابرهای آرزو نزدیک تری

می توانی بالاتر از دیوار 

آن سوی زمین را ببینی

من برای تو پنجه می شوم

تا به چهار سوی جهان پی ببری

و ببینی این زمین دایره نیست

منم که می گردم و

خورشید ،

چه شباهت عجیبی به تو دارد.

بالا تر بایست

که آفتاب به لباس تو بیشتر می آید

بتاب 

گرچه من این پایین

گیر سایه ای سنگینم

بتاب 

که تو از سر زمین بسیاری.

لبخند بزن به آغاز

که این کوه به تابیدن آفتاب،

 این چنین

محکم و سخت 

روی حرفش ایستاده

و تکانِ دلش اندازه چند سنگ ریزه 

بیشتر نیست.


| رسول ادهمی |

  • پروازِ خیال ...


زندگی ما

آن قدر هاهم رمانتیک نبود ،

هست ؟

که مثلا عصرهای آرام سه شنبه 

درکافه ی دنجی

باهم قهوه بنوشیم .

که مثلا

اسم های مان را روی ماسه های  ساحل بنویسیم ،

شهرما 

یک دریاچه ی خشک شده بیشتر نداشت 

ندارد 

_آن هم که فقط نمک روی زخم آدم می پاشد_

نه !

زندگی ما رمانتیک نبود 

نیست 

وشهرمان

حتی قطاری ندارد

که از پشت شیشه هایش 

مثل سربازهای فیلم های جنگ جهانی 

برایم دست تکان بدهی.

با این همه اما

گاهی

گاهی که برق می رود

شمع روشن می کنیم

مثل کافه های فیلم های فرانسوی

گاهی هم برای بچه های قطار شهربازی دست تکان می دهیم.

زندگی ما

اصلا رمانتیک نبوده اما 

فردا که فیش آب را پرداخت می کنی 

پشتش را بخوان

زنی در خانه داری 

که شاعر است و می تواند 

با همان جمله ی «دوستت دارم» پشت فیش ها هم غافلگیرت کند.


| رویا شاه حسین زاده |

  • پروازِ خیال ...


این خاصیت عشق است باید بلدت باشم

سخت‌ است ولی‌باید درجذر و مَدَت‌باشم


هرچند که بی لنگر، هرچند که بی‌فانوس

حکم آنچه توفرمایی ، ای‌خانوم اقیانوس


| علیرضا آذر |

  • پروازِ خیال ...

می خندم

۰۵
خرداد


همه شب من به متکای سرم می خندم

کت به تن کرده به کیف و کمرم می خندم

سنگ قبر پدرم مشکل املایی داشت

از همین است به گور پدرم می خندم


| محمد رنجبری |

  • پروازِ خیال ...


دوست داشتن

گاهى وقت ها تحمل است

اینکه بتوانى با زخم هاى زندگى

هنوز سرپا ایستاده باشى

دوست داشتن

گاهى وقت ها ،زندگى ست

مثل سینه اى بدون نفس

از مرگ قلب بدون عشق

آگاه باشى

دوست داشتن

گاهى وقت ها

سنگین است

مثلسنگینى لیاقت دوست داشته شدن

و بعضى وقت ها

دوست داشتن 

حیاتى دیگر است

زنده نگه داشتن

کسى درون ات

حتى

با وجود این فاصله هاى دور


| ازدمیر آصاف |

  • پروازِ خیال ...


به "نباید" ها گوش بده

به "مبادا" ها گوش بده

"ممکن نیست" و "ابدا" ها را گوش کن

"به هیچ وجه" و "هرگز" ها را گوش کن

ولى بعد

به من گوش بده

هر چیزى ممکن است رخ دهد

هر چیزى مى تواند پیش بیاد


| شل سیلوراستاین |

  • پروازِ خیال ...

زخم

۰۵
خرداد


من زخم های بی نظیری به تن دارم اما

تو مهربان ترینشان بودی

عمیق ترینشان

عزیزترین شان 

بعد از تو آدم ها 

تنها خراش های کوچکی بودند بر پوستم 

که هیچ کدامشان 

به پای تو نرسیدند 

به قلبم نرسیدند

بعد از تو آدم ها

تنها خراش های کوچکی بودند

که تو را از یادم ببرند، اما نبردند

تو بعد از هر زخم تازه ای دوباره باز می گردی

و هر بار

عزیزتر از پیش

هر بار عمیق تر


| رویا شاه حسین زاده |

  • پروازِ خیال ...


داستان از این قرار است

وقتی کسی سعی می کند خودش را از ما دور کند ما می دویم به دنبالش...

قطعا کسی که پا به فرار گذاشته قدرت دو چندانی پیدا کرده در دویدن٬

قطعا دنبال کردن آدمی که از ما گریخته عصبیتی به همراه دارد که دویدن را سخت می کند پس دست به بازی دیگری میزنیم...

با مظلوم نماییِ سازمان یافته٬ آدم رفته را از نصف راه برمیگردانیم...

آدمی که نصفش رفته و نصف دیگرش به ترحم و عذاب وجدان مانده یکجور سردی و دلزدگی دارد

که با خروار خروار محبت های دو چندان شده ما گرم که هیچ حتی وِلَرم هم نمیشود...

از این به بعد رابطه میشود کولی دادن و کولی گرفتن...

آدم یکبار رفته چند بار دیگر هم میرود

با هر بار رفتنش کفه وادادن هایمان را سنگین تر می کنیم و برش میگردانیم...

یک روز دیگر نه جای خالی برای این کفه می ماند، نه توانی بر شانه هایمان و نه شأن و آرامش و قدرتی که جذب کند طرف مقابل را...

آدمی که ماه ها پیش روحاً رفته امروز به تمامی میرود...

گاهی ما با دیر رها کردن از خودمان و دیگری یک هیولا میسازیم با قدرت ویرانگریِ نا محدود.


| پریسا زابلی پور |

  • پروازِ خیال ...


۱. یجور "دوست داشتن" هست، خیلی دوس داری بهش بگیا، ولی  طرف جوری برخورد میکنه که حرفت میمونه بیخ گلوت... بجاش میگی : "یه لیوان آب لطفا"


۲. یجور "دوست داشتن" هست، اصلا دوست نداری بهش بگی، ولی مجبوری ... میفهمی! مجبور!


۳. یجور "دوست داشتن" هست، بگی یا نگی، نه به حال خودت فرقی داره نه طرف! چون اونقدر تنهایید که فقط همو دارید.


۴. یجور "دوست داشتن" هست، که نیست! یعنی سالهاست منتظری که یکی پیدا شه و لایق این جمله باشه ... هنوزم منتظری.


۵. یجور "دوست داشتن" هست، گفتنی نیست، دست به کار میشی، گُل میخری واسش، باهم میخندید، باهم گریه می کنید. دعوا هم می کنید حتا، جنسش خیلی اصله لامصب. نایابم هست البته.


۶. یجور "دوست داشتن" هست شبیه مَرَضَه، تیک داره، به هرکی میرسی میگی، اونم مریض میکنی مثل خودت. خدا نصیب هیچ گوینده و شنونده ای نکنه این یکی رو.


۷. یجور "دوست داشتن "هست، اونو دیگه مقصر خودتی، اونقد نمیگی نمیگی نمیگی، تا یکی پیداش میشه و میگه. تاکید می کنم مقصر خودتی.


۸. یجور"دوست داشتن " هست، هی میگی هی پسش میگیری، هی میگی و هی پسش میگیری. نکن خواهر من، نکن برادر من، پسشم گرفتی دیگه باز نگو بِهِش. لوث میشه از دهن میافته ها...


۹. یجور "دوست داشتن" هست اونقدر آرومه، اونقدر ظریفو لطیفه. تا بهش نگاه میکنی، هر دو، چشماتون شروع میکنه به خندیدن.


۱۰. یجور " دوست داشتن" هست خیلی شدیده، یهو اعضای بدنت شروع میکنه به تپیدن، میشی عین یه قلب بزرگ، این نوع دوست داشتن فقط یبار نصیب هر کس ممکنه بشه، دست دست نکنید برا گفتنش.


۱۱. یه "دوست داشتن" هست که از دوره، یعنی از دور دوسش داری، میدونی سهم تو نیست ولی خُب خیلی دوسش داری. بدون هیچ توقع و انتظاری فقط دوسش داری .


۱۲. یه جور "دوست داشتن" هم هست ...

 که فقط مخصوص ما دوتاست. مثل یه راز میمونه. هیچی گُمِش نمیکنه.


| حمید جدیدی |

  • پروازِ خیال ...

بند چشمانش

۰۴
خرداد


ما دو زندانی حبس ابدیم

تمام عمر نامه می‌نویسیم

و آن را لای شکاف ِ کهنه دیوار ها پنهان می‌کنیم

بعد که خبر آزادی غافل گیر کننده‌مان می‌رسد

چمدان به دست ؛

یک چشم‌مان به دیوار می‌ماند

و چشم ِ دیگر

به کاغذ های سفیدی که قرار بود نامه شوند

بعد

موقع خروج می‌پرسند :

- از کِی و در کدام بند  زندانی بودید ؟

می‌نویسیم :

یک عمر ، در بند ِ چشمان‌اش


| مهدی صادقی |

  • پروازِ خیال ...


من حاضرم آن درختی باشم

که بی وقفه تبر به جانش زده اند

تنها به شرطی که بگذارند

روی همه ی برگ ها

دل هر دفتر از من ساخته 

آینده ،عشقم به تو را

مشق بنویسد.


| رسول ادهمی |

  • پروازِ خیال ...


این رو فهمیدم که مردهای هنرمند نه ریش و سبیل متفاوتی دارن،

نه اخلاق عجیبی و نه سعی می کنن حرف های گنده بزنن. 

اتفاقا بیشترشون آدم های ساده ای هستن و دست های زمختی هم دارن.

چیزی که یه مرد رو تبدیل به یک هنرمند می کنه دوست داشتن واقعی یک زنه.

به نظر من عشق بزرگترین اثر هنری هست که یه هنرمند می تونه خلق کنه!


| قهوه سرد آقای نویسنده / روزبه معین |

  • پروازِ خیال ...


مردی که با لباس جنگی رفت ؛ 

با یه ترکش تو استخون برگشت 

با یه تخت و یه ماسک ِ اکسیژن 

با یه مُشـ[ت] یادگاری از "سردشت"


با غم و درد های "اردوگاه"

با یه دست بریده با ساطور 

پدری که خلاصه شد توی ِ ؛ 

بیست درصد قبولی ِ کنکور


مردی که دیدنش رو سفره‌ی عید ؛ 

حسرت ِ مادر مریضش بود

هــــــشــــت سال ُ واسه کسی جنگید ؛ 

که حواسش فـــــقـــــط به میزش بود


مردی که تیکه‌های خمپاره 

هنوزم توی کاسه‌ی سرشه 

موج خمپاره‌ای که اون ُ گرفت ؛

بیشتر از موج ِ موی دخترشه


به سرش میزنه یه وقتا و ُ 

خودش ُ تو نبرد می‌بینه 

تخت چوبی‌شُ مثل یه سنگر

 پنکه‌رُ بالگرد می‌بینه


ویلچرش مثل تانک شخصی‌شه 

خودنویسش شبیه ِ آر.پی.جی

اگه معنای زندگی اینه ؛ 

پس بگو دیگه مــــــرگ یعنی چی...؟


| احسان رعیت |

  • پروازِ خیال ...

آخرین بار

۰۴
خرداد


آن لحظه که قلبم می‌ایستد

به تو فکر می‌‌کنم

به لحظه‌ای که خبردار می‌‌شوی

حلقه‌های اشک در چشمانت

دستی‌ که بر سینه ات می‌‌فشاری

سری که بر شانه ی معشوقت میگذاری

چشمانم را می‌‌بندم

به چشمانِ تو فکر می‌‌کنم

چشمانت را می‌‌بندی

به آخرین بار

به آخرین نگاهِ من فکر می‌‌کنی‌

برای آخرین بار صدایت می‌‌زنم

میدانم

فرسنگ‌ها دور از من

سرت را بر میگردانی

می‌ ایستی

 یک دقیقه سکوت مى کنى

به احترام قلبی که بخاطرت می‌ایستد


| نیکی‌ فیروزکوهی |

  • پروازِ خیال ...


بعضی روزها هرگز فراموش نمی‌شوند!

مثلِ روزی‌که دوستت داشتم.


| افشین صالحی |

  • پروازِ خیال ...


روزِ خوبی است فردا ...

تو آخرین سیگارت را می‌کشی

برایِ  آخرین بار فکر‌هایت را می‌‌کنی‌

آخرین نامه ی من را پاره می‌ کنی‌

آخرین نامه ی خودت را می‌نویسی

آخرین نگاه را به این خانه میکنی‌

چمدانِ  کوچکت را بر میداری

هوا بارانی است

و تو ....نمی‌روی

روز خوبی است

فردا ...


| نیکی‌ فیروزکوهى |

  • پروازِ خیال ...


واسه مَرد افتاده روی زمین

که رسوای عالم شدن ننگ نیست


رو زانو نشستم که باور کنی

دلم جز تو واسه کسی تنگ نیست


| پویا جمشیدی |

  • پروازِ خیال ...


ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﺪﻩ ، ﺑﻬﺶ ﭼﯽ ﺑﮕﯿﻢ؟!

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﺪﻩ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﯿﺪ:

ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺍﯾﻨﻢ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﻩ ..

ﻧﮕﯿﺪ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ ﺷﻪ..

ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﺑﺎ ﺟﻮﮎ ﻫﺎﯼ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺑﺨﻨﺪﻭﻧﯿﺪﺵ

ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﺑﺨﻨﺪﻩ ..

ﺧﻨﺪﻩ ﺍﺵ ﻧﻤﯿﺎﺩ ﻏﺼﻪ ﺩﺍﺭﻩ،

ﺑﺮﺍﺵ ﺍﺯ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﻦ،

ﺍﺯ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻣﺜﺒﺖ ﻭ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻓﮑﺮﮐﻦ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ،

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻪ ﺍﺻﻼ ﺍﯾﻦ ﺷﻤﺎ ﻧﯿﺴﺘﯿﻦ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﯿﻦ،

ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ

ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ.ﺑﻐﻠﺶ ﮐﻨﯿﺪ

ﻮ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﺪ..

ﺑﺮﺍﺵ ﭼﺎﯾﯽ ﺑﺮﯾﺰﯾﺪ،

ﺑﺮﺍﺵ ﯾﮏ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﭙﺰﯾﺪ،

ﺑﺬﺍﺭﯾﺪ ﺟﻠﻮﺵ، ﺑﻌﺪ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ ...

ﺑﺬﺍﺭﯾﺪ ﺍﻭﻥ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﮔﻮﺵ ﮐﻨﯿﺪ،

ﻫﯽ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﺻﺎﺩﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﮐﻨﯿﺪ،

ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﺍﮔﻪ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯿﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﺪﯼ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻪ،

ﺷﻤﺎ ﺟﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺁﺩﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﺪ..

ﺷﻤﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻭﻥ ﺁﺩﻡ ﺭﻭ ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ..

ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ، ﺑﻐﻠﺶ ﮐﻨﯿﺪ،

ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﯿﺪ..

ﺍﮔﻪ ﺩﻟﺶ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺧﻮﺩﺵ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ..

این بزرگترین کمکه..


| عشق هرگز کافی نیست /  پرفسور آرون تی بک |

  • پروازِ خیال ...

گم شدم...

۰۳
خرداد


شبیه مه شده بودی !

نه می‌شد در آغوشت گرفت

و نه آن‌سوی تو را دید !

تنها می‌شد ،

در تو گم شد !

که شدم ...


| رویا شاه حسین زاده |

  • پروازِ خیال ...


مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز

مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز


من خرابم بنشین زحمتِ آوار نکش

نفست باز گرفت این همه سیگار نکش ..


| علیرضا آذر |

  • پروازِ خیال ...

همین زن ها

۰۱
خرداد


وقتی میگویم " زن ها "

منظورم واقعاً زنهاست !

همانهایی که بینی و ابرو و لب و چانه و ..همه اش مال خودشان بوده از ابتدا.

همانهایی که مغرور و خود شیفته نیستند 

اما به خلقتشان، هرچه هست میبالند 

و خود را همانطور ساده و زیبا دوست میدارند .

همانهایی که میخواهند فقط شبیه خودشان " زن "باشند 

و نه شبیه هیچ زن دیگری .

وقتی میگویم " زن ها "

منظور همانهاییست که

بوی عطر نگاه پراز مهرشان 

از " کریستین دیور " و " کوکو شانل " هم ماندگار تراست !

و لطافت دست یاری گرشان را

هیچ لوسیون گران قیمتی 

یاد آور نمیشود .

زنهایی که آراسته اند

اما بعد از شستن صورت هم 

هنوز میشود آنها را شناخت !!

زنهایی که زیبا میپوشند

اما در خیابان که راه میروند 

آب دهان شهوت پرستان به راه نمی افتد !

زنهایی که در پی لوندی و دلبری نیستند

اما جذابیت درونشان 

هر اهل دلی را به راه می آورد

بعضی هاشان 

خانه می مانند و آب میشوند .

بعضی هاشان 

بیرون میروند و نان میشوند .

و من وقتی میگویم " زنها "

منظورم واقعاً همین زنهاست.


 | هستی دارایی |

  • پروازِ خیال ...

همین قدر

۰۱
خرداد


به فکر فرو رفتن های ناگاه

لبخند های گاه

بی تو همین قدر می توان زندگی کرد.


 | آبا عابدین |

  • پروازِ خیال ...


هر چیزى زیاد که تکرار بشود

از سکه مى افتد..

درست مثل رفتن هاى تو..

ماه اول سخت گذشت

ماه دوم اما آسان تر بود

ماه سوم که برگشتى،

خوشحال بودم

اما رفتنت انگار عادت شده بود..

از همان عادت ها

که تا مغز استخوانم را میسوزاند...


| کیانا اسماعیلى |

  • پروازِ خیال ...


خسته ام بعد تو از این همه شب بیداری 

دم به دم یاد تو و درد و غم و بیداری 

 

برو هر جا بنشین پشت سرم حرف بزن

این چنین نیست ولی رسم امانت داری 

 

قهوه ی تلخ رقیبان که مرا خواهد کشت 

سهم من از تو شد این رسم بد قاجاری 

 

دل من خواست که یک بار دگر برگردی 

دیگر از جانب من نیست ولی اصراری

 

همه گفتند که تو خنده کنان می رفتی

خسته ام از تو و این ماضی استمراری 


| محمد شیخی |

  • پروازِ خیال ...


بیا درد هایمان را تقسیم کنیم

دو تا من

 هیچی تو

من هنوز خسیسم !


| پدرام مسافری |

  • پروازِ خیال ...


کوه یخ بود و من 

کم کم آبش کردم 

دختر خوبی بود 

من خرابش کردم 


دختر خوبی بود 

من بهش بد کردم 

عشقشُ پیش آورد 

دستشُ رد کردم 


اگه تو رویاهاش

حیّ و حاضر بودم

اگه قلبش لرزید 

من مقصر بودم 


بوته ی گل بود و

غنچه هاشُ چیدم

وقتی داشت می خندید

لبشُ بوسیدم 


پی دلگرمی بود

تونگاهِ سردم

واسه ی سرگرمی

بغلش می کردم


تو جهانش غیر از 

غم و تنهایی نیس

چشای غمگینش

دیگه رویایی نیس

همه جا با من هس

ولی هیچ جایی نیس


| هانی ملک زاده |

  • پروازِ خیال ...

بین ما

۰۱
خرداد


با محبوبم در یک شهر زندگی‌ می‌‌کنم

بین ما

چند خیابان 

چندین خانه

یک پل هوایی

دریاچه‌ای کوچک

و صد‌ها هزار آدمند

 

| نیکی‌ فیروزکوهی |

  • پروازِ خیال ...



تو،

چشمانت را ببند..

من قول میدهم خورشید این بار،

از مغرب طلوع کند؛

میدانی:

نظمِ جهان با یک پلک زدن به هم میریزد..

و این خاصیتِ چشم های توست!


| افشین حیدری |

  • پروازِ خیال ...


چشمهایت

معادله ریاضی مبهمی است ...! 

با اخم که نگاهم میکنی

نمیدانم 

دلیل بیاورم 

یا سکوت کنم ...!

با عشق که نگاهم میکنی

نمیدانم 

بخندم 

یا بمیرم ...


| سمیرا آنالویی |

  • پروازِ خیال ...


در عمق دریا دلم می خواست چشم هایم را ببندم

و برای چند لحظه هم که شده، وانمود کنم که آب را فراموش کرده ام.

اما هرچقدر بیشتر سعی میکردم، کمتر میتوانستم به آب فکر نکنم؛ بیشتر غرق میشدم.

باید همیشه به یاد داشته باشی که

ماندگارترین چیزها در ذهن، آنهاییست که وانمود به فراموش کردنشان میکنی.

هرچقدر بیشتر بخواهی چیزی را فراموش کنی، بیشتر در ذهنت با آن بازی میکنی.

برای فراموش کردن چیزی، نباید از آن فرار کنی؛ خودشان کم کم میروند، فراموش میشوند.

سعی برای فراموش کردن چیزی، درست مانند فرار کردن از سایه ات است.

تو نباید از سایه ات فرار کنی، نمیتوانی که فرار کنی؛ 

وقتش که برسد، خودش کم کم می رود، فراموش می شود.


| بابک زمانی |

  • پروازِ خیال ...


قصه اینجاست 

که شب بود 

و هوا ریخت بهم

من چنان 

درد کشیدم...

که خدا 

ریخت بهم...


| نوید سلطانی |

  • پروازِ خیال ...