کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۲۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

 

اگر یک تکه نخ و سوزن داشتم،

خودم را به تو مى دوختم،

مثل دگمه‌ی پیراهنت

با وقار

سر برسینه ات

اگر یک تکه نخ وسوزن داشتم،

خوشبخت ترین دگمه‌ی دنیا بودم

درست روی قلبت

 

| فرید هاشمی |

  • پروازِ خیال ...

عادلانه نبود

۱۳
مرداد

 

و عشق آنقدرها هم که فکر می کردیم

عادلانه نبود!

زن همسایه عاشق شد،

پیراهن بلندتری دوخت...

من عاشق شدم،

گریه های بلند تری سَر دادم...

در عصر ما همه همیشه دیر می رسند!

یکی به اتوبوس،

یکی به قطار،

یکی به یکی...

 

| رویا شاه حسین زاده |

  • پروازِ خیال ...

 

پرسیدم:خوبی؟

خندید و گفت:"ول میچرخیم علاف نباشیم"

نشسته بود رو به روم.

چشمش که به ساعتم خورد لبخند زد گفت:قشنگه

گفتم:فقط قشنگه!

ابروهاشو داد بالا که یعنی منظورمو نمی فهمه!

گفتم:

بچه بودم،یه شب که خونه ی خاله م دعوت بودیم شیطنتمون گل کرد و با دو تا از بچه های فامیل شروع کردیم به زدن زنگ خونه ها و فرار کردیم.آخر شب که مهمونی تموم شد دیدم دم یکی از اون خونه ها آمبولانس وایساده.اون شب تا صبح خوابم نبرد.همه ش فک می کردم من باعث شدم.

بزرگتر که شدم  توو یه مسابقه ی فوتبال که خیلی مهم بود پشت پنالتی وایسادم!مطمئن بودم اگه توپو بزنم سمت راست دروازه بان گل میشه اما لحظه ی آخر زدم سمت چپ!دروازه بانشون توپو گرفت و تیممون حذف شد.اون شب تا صبح نخوابیدم.همه ش فک می کردم من باعث شدم.

سنم که بازم بیشتر شد،یه روز که معلم زبان میخواست تست بگیره رفتم و برگه ی تست رو از دفتر کش رفتم.من زبانم همیشه خوب بود.آوردم و سوالا رو به تموم بچه ها یاد دادم.اما وقتی رفتیم سر جلسه متوجه شدیم که من صفحه ی یک و دو سوالا رو دزدیدم و معاون مدرسه هم بدون اینکه حواسش باشه صفحه ی سه و چهارو ازمون امتجان گرفت.این بود که اکثر بچه ها سوالای ساده ی صفحه ی یک و دو رو از دست دادن و صفحه ی سه و چهار که سوالای سخت تری داشت رو سفید گذاشتن.من اون روز بیست شدم اما بقیه گندزدن.اون شب تا صبح خوابم نبرد.همه ش فک می کردم من باعث شدم.

آخرین روزی که از دختری که دوست داشتم جدا شدم پونزده دیقه توو سرما کنار هم قدم زدیم.همه ش یه حسی بهم میگفت دستاشو بگیر و ازش بخواه کنارت بمونه.اما غرورم نمیذاشت.خداحافظی کردیم و الان هشت ماهه که ندیدمش!اون شب تا صبح نخوابیدم.چون همه ش فک می کردم من باعث شدم...

"داریوش" داشت می خوند:"در حسرت رویای تو/تقویممو پر می کنم/هر روز این تنهایی و/فردا تصور می کنم"

زد زیر خنده که:اونا رو که درست فک می کردی اما چه ربطی داشت به ساعت ؟

با یه صدای بغض آلودی گفتم:کاش "حسرت" رو یه جوری می خوند که هیشکی معنیشو نفهمه...

ساعتو گرفت توو دستش.انگار که دوزاریش افتاده باشه پرسید:

چن دور باید پیچ این ساعتو بچرخونم تا برگردیم به هشت ماه پیش...!؟

 

| کسرا بختیاریان |

  • پروازِ خیال ...

 

تو آن بهشت برینی که جان خاکی من

برای داشتنت عین آرزو شده است...

 

| حسین منزوی |

  • پروازِ خیال ...

 

امروز که بگذرد

دو روز است رفته ای

و سال هاست

که نیامده ای...

 

| میترا اسماعیلی |

  • پروازِ خیال ...

 

هرگز به تو اعتماد نکرده ام

اگر با من دست داده ای

ترسیده ام که انگشتانم را بدزدی

و اگر به من نگاه کرده ای

دندان هایم را شمرده ام

با این همه

عاشقت بودم...

 

| غاده السمان |

  • پروازِ خیال ...

محرم اسرار

۱۱
مرداد

 

فقط همین دلیل که

من مَحرَم اسرارش بودم

کافی بود

تا هرگز نتوانم

معشوقه اش باشم...

 

| رومن پولانسکی |

  • پروازِ خیال ...

گر من بروم

۱۱
مرداد

 

ای آنکه مرا بسته ی صد دام کنی

گویی که برو در شب و پیغام کنی

 

گر من بروم تو با که آرام کنی

همنام من ای دوست که را نام کنی

 

| مولانای جان |

  • پروازِ خیال ...

از گذشته

۱۱
مرداد

 

اگر صدایی از گذشته

تو را به روزهای قدیمی دعوت کند

بدان که تنهایی...

 

| عزیز نسین |

  • پروازِ خیال ...

 

خیابان

در نیمه های شب

مثل من است

هر از چندی

خاطره ای بی احتیاط می گذرد

دلم

یک تصادف جدی می خواهد

پر سر و صدا...

آمبولانس ها سراسیمه وارد شوند

و کار از کار بگذرد...

 

| سارا محمدی اردهالی |

  • پروازِ خیال ...

هرگز گمان مبر

۰۹
مرداد

 

هرگز گمان مبر که دلم را شکسته ای

با هر قدم که دور شدی، استخوان شکست

 

| احسان افشاری |

  • پروازِ خیال ...

 

تو ناگهان رفتی‌

و من ناگهان دریافتم

آدم می‌‌تواند نفس بکشد

راه برود

و گوری را در خود حمل کند.

 

| یوسف صدیق |

  • پروازِ خیال ...

درِ دل

۰۸
مرداد

 

نشناخته بودیم دری غیر درِ دل

ما را به چه تقصیر، فلک در‌به‌در انداخت؟

 

| حزین لاهیجی |

  • پروازِ خیال ...

از آغوش تو

۰۸
مرداد

 

من از آغوش تو

بارها به بهشت رفته‌ام

بهشت مگر کجا مى‌تواند باشد

جز آنجا که با خودت نگویى

کاش جاى دیگرى بودم؟

 

| بهرام حمیدیان  |

  • پروازِ خیال ...

سخت بود

۰۸
مرداد

 

سخت بود

فراموش کردن کسی

که با او

همه چیز و همه کَس را

فراموش می کردم.

 

 | ایلهان برک |

  • پروازِ خیال ...

 

من از تو یاد گرفتم که رخت نور بپوشم

به ضرب ساز بچرخم به جرم عشق بجوشم

 

 | شهیار قنبری |

  • پروازِ خیال ...

 

به نقشه‌ها نگاه کردم

خانه‌ات در هیچ‌یک نبود

به دانش‌نامه‌ها نگاه کردم

عکس تو در هیچ‌یک نبود

به فرهنگ‌نامه‌ها نگاه کردم

نام تو در هیچ‌یک نبود

در آینه‌ها به خودم نگاه کردم

تو را دیدم

به غیر از من  

تو جایی نداشتی!

 

| عزیز نسین / ترجمه: ابوالفضل پاشا |

  • پروازِ خیال ...

بوسیدن

۰۷
مرداد

 

بوسیدنت که تمام شد

در بهشت را بستند

گناه ما بزرگ بود؛

این طرف دیوار زیباتر شده بود!

 

| عرفان‌ پاکزاد |

  • پروازِ خیال ...

سنگ ها

۰۶
مرداد

 

بر فرورفتگی های این سنگ

دست بکش

و قرن ها

عبور رودخانه را حس کن!

سنگ ها

سخت عاشق می شوند

اما فراموش نمی کنند.

 

| گروس عبدالملکیان |

  • پروازِ خیال ...

 

ابر می‌بارید بر آینده‌ی دلگیر من

خنده می‌زد کاتبِ تقدیر بر تدبیر من!

 

اشک می‌آمد به استقبال ما وقت وداع

سخت می‌لرزید در چشمان او تصویر من

 

شرم اگر مانع نمی‌شد، بیشتر می‌دیدمش

بگذرند ای کاش چشمان من از تقصیر من!

 

با سخن چینی مرا از چشم او انداختند

ساده‌لوحان غافلند از آه پر تاثیر من

 

مصحفی هستم میان مکتب کج‌فهم‌ها

هرچه می‌خواهند می‌گویند در تفسیر من

 

هیچ ابری موجب خاموشی خورشید نیست

روسیاه است آن که کوشیده‌ست در تحقیر من...

 

| حسین دهلوی |

  • پروازِ خیال ...