کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۲۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

 

 

جنگ پایان خواهد یافت

و رهبران با هم گرم خواهند گرفت

و باقى می‌ماند آن مادر پیرى که چشم به راه فرزند شهیدش است

و آن دختر جوانى که منتظر معشوق خویش است

و فرزندانى که به انتظار پدر قهرمان‌شان نشسته‌اند

نمی‌دانم چه کسى وطن را فروخت

اما دیدم چه کسى بهاى آن را پرداخت.

 

| محمود درویش |

  • پروازِ خیال ...

ماه در خانه

۲۵
شهریور

 

 

برای اولین بار است

در طول زندگی ام می بینم

ماه در خانه ام

پابرهنه راه می رود!

 

| نزار قبانی / ترجمه:یدالله گودرزی |

  • پروازِ خیال ...

 

 

و دیگر جوان نمی شوم

نه به وعده عشق و نه وعده چشمان تو

و دیگر به شوق نمی آیم

نه در بازی باد و نه در رقص گیسوان تو

چه نامرادی تلخی!

 

| محمدرضا عبدالملکیان |

  • پروازِ خیال ...

از محرم پیداست

۲۴
شهریور

 

اندوه تو در عالم و آدم پیداست

شادیم که در چهره ی ما غم پیداست

 

چشم است ولی ابر بهاری شده است

سالی که نکوست از مُحرّم پیداست...

 

| زهرا بشری موحد |

  • پروازِ خیال ...

روزی بیا...

۲۴
شهریور

 

 

همیشه آخرین سطر برایش می‌‌نوشتم

"روزی بیا که برایِ آمدن دیر نشده باشد"

می‌ نوشتم

"روزی بیا که هنوز دوستت داشته باشم، که هنوز دوستم داشته باشی‌"

می‌ نوشتم

"در نبودنت به تمام ذرات زندگی‌ کافر شده ام، جز ایمان به بازگشت تو"

امروز برای شما می‌‌نویسم

یقینا آمده است

ولی‌ روزی که من از هراس دیوارها

خانه را که نه

خودم را ترک کرده بودم

 

| نیکی فیروزکوهی |

  • پروازِ خیال ...

آن تن رنجور

۲۴
شهریور

 

 

چگونه‌‌ آن تنِ رنجور‌

قلبی اینچنین وسیع را

حمل می‌کند؟

 

| سید محمد مرکبیان |

  • پروازِ خیال ...

دوستت دارم را...

۲۳
شهریور

 

دوستت دارم...

باید در چشمان نگریست؟

یا در گوش‌ها گفت؟

 

| احمدرضا احمدی |

  • پروازِ خیال ...

 

داغی که بوسه‌ی تو به لب‌های ما نهاد

یادش‌بخیر و خاطره‌اش جاودانه باد

 

بر من ببخش، گاه چنان دوست دارمت

کز یاد می‌برم که مرا برده‌ای ز یاد

 

دردا چنان که عمر و دریغا چنین که مرگ

از من گرفت مهلت و مهلت به من نداد!

 

ما را فریب دادی و جای گلایه نیست

ما زودباوریم و تو دلال اعتماد

 

صبرم کفاف این همه غم را نمی‌دهد

سرمایه‌ام کم است و بدهکاری‌ام زیاد

 

| فاضل نظری |

  • پروازِ خیال ...

از آن من نیست

۲۳
شهریور

 

تمام چیزهایی که دوست میدارم،

از آن من نیست‌.

دریا از آن من نیست

پاییز از آن من نیست

عشقت از آن من نیست

تنها زخمم،

از آنِ من است.

 

| غاده السمان |

  • پروازِ خیال ...

آن شب قشنگ

۲۲
شهریور

 

من دلم برای آن شب قشنگ

من دلم برای جاده ای که عاشقانه بود

آن سیاهی و سکوت

چشمک ستاره های دور

من دلم برای او گرفته است...

 

| محمدرضا عبدالملکیان |

  • پروازِ خیال ...

خواب دست های تو

۲۲
شهریور

 

خواب دست‌های تو را دیدم

که با لبخند

دریا را

می‌ریختی بر صورتم

بیدار که شدم

نه تو بودی نه دریا

چشمم اما خیس بود...

 

| یاور مهدی پور |

  • پروازِ خیال ...

نیکی

۲۲
شهریور

 

در جواب سرد مهری های او بوسیدمش

از پیمبر خوانده ام نیکی کنم جای بدی...

 

| احمد جم |

  • پروازِ خیال ...

خلاصه بگویم

۲۱
شهریور

 

خلاصه بگویم

حالا

هر قفلی می خواهد

به درگاه خانه ات باشد

عشق پیچیکی است

که دیوار نمی شناسد...

 

| گروس عبدالملکیان |

  • پروازِ خیال ...

درون سینه من

۲۱
شهریور

 

من مانده‌ام زِ پا

ولی آن دورها هنوز

نوری‌ست

شعله‌ای‌ست

خورشید روشنی‌ست

که می‌خوانَدم مُدام!

 

اینجا درون سینه من

زخم کهنه‌ای‌ست

که می‌کاهدم مُدام.

 

| حمید مصدق |

  • پروازِ خیال ...

 

تو را گریه کردم درون خودم

تو را گریه کردم درون سکوت

به عمر سیاهی که بی‌تو گذشت

تو را گریه کردم زمان سقوط

 

نه راهی به آغوش تو باز شد

نه با سرنوشت خودم ساختم

جهنم در آغوش من قد کشید

همان روز اول تو ‌را باختم

 

برای منِ تا ابد نا امید

به جز چشم‌هایت پناهی نبود

تو را گریه کردم که وقت وداع

به جز شانه‌ات تکیه‌گاهی نبود

 

تنم آرزوهای سر خورده از

جنونی که بعد از تو پایان گرفت

خدا از تماشای من گریه کرد

زمین خورده بودم که باران گرفت

 

زمان سرنوشت مرا سر برید

که سهم من از زندگی درد شد

غمت توی رگ‌های من رخنه کرد

که نشکفته تا ریشه‌ام زرد شد

 

کویرم، پر از آرزوی محال

پر از هق‌هق وُ غصه وُ بغض و درد

تو را سرنوشتی که از من گرفت

مرا گریه‌هایی که خالی نکرد

 

| پویا جمشیدی |

  • پروازِ خیال ...

خاطرات

۲۰
شهریور

 

نمی‌دونم هوا ابره،

یا من دنیا رو ابری می‌بینم.

غمگین، سرد و خاکستری.

ببینم! جایی که تو هستی، آسمون چه رنگیه؟

هنوزم خورشید صبح به صبح بهت سر می‌زنه یا پشت یه مشت ابر سیاه زندونیه؟

هنوز توی شبات ستاره هست؟

توی آسمونت ماه داری؟

چه حرف احمقانه‌ای.

ماه که دیگه خودش به ماه احتیاج نداره. داره؟

تا حالا کسی بهت گفته نبودنت، بدترین جای دنیاست؟

من بهت گفتم.

تاحالا کسی بهت گفته وقتی نبیندت، دنیاش سیاه و تاریکه؟

من بهت گفتم.

شده کسی نباشه و تو هر روز توی خیالت رو‌به‌روش بشینی و تمام خاطراتت رو مرور کنی؟

تو کدومی؟

اونی که نیست یا اونی که هرجا سر می‌چرخونه خاطراتش رو می‌بینه؟

تو می‌دونی چند سال از یه اتفاق باید بگذره،

تا آدم یه خاطره رو فراموش کنه؟ نمی‌دونی.

چون اگه می‌دونستی خاطره نمی‌شدی.

 

| پویا جمشیدی |

  • پروازِ خیال ...

بمان

۲۰
شهریور

 

آن ‌هنگام که گفتم «می‌روم».

اگر می‌گفتی «بمان»

نمی‌ماندم اما،

دست ‌کم روزی بهانه‌‌ی خوبی برای بازگشتن داشتم...

 

| جمال ثریا |

  • پروازِ خیال ...

عشق شبیه شعر

۲۰
شهریور

 

عشق شبیه شعر

نیازی به توضیح ندارد

یا نشانی می‌گذارد

یا فراموش می‌شوی.

 

| سید محمد مرکبیان |

  • پروازِ خیال ...

 

از زمزمه دلتنگیم از همهمه بیزاریم

نه طاقت خاموشی نه تاب سخن داریم

 

| حسین منزوی |

  • پروازِ خیال ...

 

همیشه در یک عمر کوتاه

چیزی برای غمگین ‌بودن هست

مثل این ماه

که می‌خواهد سرش را بکوبد به پنجره

غمگین اما در کمال ادب

لب‌هایم را

مثل کفش‌هایم

جفت می‌کنم

و تو را

با همان شدّت که یک درخت بریده سقوط می‌کند

می‌بوسم.

 

| حسین صفا |

  • پروازِ خیال ...

شانه های تو

۱۹
شهریور

 

وقتی که شانه هایم در زیر بار حادثه

می خواست بشکند یک لحظه

از خیال پریشان من گذشت:

بر شانه های تو...

بر شانه های تو...

می شد اگر سری بگذارم

 

| فریدون مشیری |

  • پروازِ خیال ...

تخم محبت

۱۹
شهریور

 

می‌گریم و مرادم از این سیل اشکبار

تخم محبت است که در دل بکارمت

 

| حافظ |

  • پروازِ خیال ...

امشب دانستم

۱۸
شهریور

 

امشب اما

دانستم

سایه ای را که از او می گریختم

و تمام عمر دنبالش بودم!

همین ماهی کوچکی است که در سینه ام

خانه دارد...

 

| الیاس علوی |

  • پروازِ خیال ...

 

چشم‌های تو قوطی رنگ‌اند

همه جا را سیاه می‌گیرد

به تو نزدیک می‌شود شب من

نفسم بوی ماه می‌گیرد

 

ما بناهای محکمی بودیم

بولدوزرها خرابمان کردند

بعد از آن هر خرابه‌ای ما را

با خودش اشتباه می‌گیرد

 

به هوای قدم زدن در شهر

خانه را گاه ترک می‌گفتیم

گاه دیوار کورکورانه

پشت قابی پناه می‌گیرد

 

مهره‌های سیاه می‌آیند

مهره‌های سفید می‌سوزند

سقف هر خانه‌ی سفیدی را

آسمانی سیاه می‌گیرد

 

لاک پشتی که راهی دریاست

پیش پای تو غرق خواهد شد

چمدانی که رفته قلب من است

که در آغاز راه می‌گیرد

 

هر درختی که بر زمین افتاد

هرچه گنجشک بود را پَر داد

خون بهای درخت‌ها را باغ

از منِ بی‌گناه می‌گیرد

 

صبح امروز کاملا تلخ است

می‌توان چای دم نکرد امروز

استکان را که می‌برم به دهان

چای هم طعم آه می‌گیرد

 

| حسین صفا |

  • پروازِ خیال ...