ساقه ی گندم
۲۷
خرداد
- ۱ نظر
- ۲۷ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۲۳
- ۱۹۰۰ نمایش
ای زندگی! تمام تو را گشتم، اما نشد که مرد کسی باشم
حتی نشد به قدر گپی کوتاه، مهمان چای سرد کسی باشم
تنهاییام دلیل موجه داشت، من برخلاف عامهی مردم
اصلا نخواستم که در این دنیا، دنبال کارکرد کسی باشم
از این درون جسم خودم ماندن، جانم به لب رسیده بیا امشب
بگذار تا جنون بکنم ای عشق، بگذار دورهگرد کسی باشم
از استخوان کوچک پاهایم، جفت مکعبی بتراشانید
تا بعد مرگ هم به قمار آیم، تا تاس تختهنرد کسی باشم
این زندگی جهنمی از سرماست، در زندگی بعدی خود ای کاش
میشد که شاهدانه برویم من، شاید دوای درد کسی باشم
| حسن حسن پور |