برای دیدنت از دور منتظر هستم
يكشنبه, ۲۱ بهمن ۱۴۰۳، ۱۱:۳۰ ق.ظ
به خواب رفتمت از خوابهای پر دردم
تو را به سینه گرفتم که گریهات کردم
گریستی و کنارت برای من جا بود
و اشکهای کسی توی خنده پیدا بود
گریستی و جهان توی دست من جان داد
گریستی و غمت روی شانهام افتاد
بیا میان توهم کمی کنارم باش
درون خاطرههایت در انتظارم باش
بغل بگیر و غمم را به سینهات بسپار
بگیر دست مرا روی شانهات بگذار
بغل بگیر و مرا لای گریهات گم کن
به سالهای نبودن، به من ترحم کن
به روزهای نبودن که رفته از دستم
برای دیدنت از دور منتظر هستم
| پویا جمشیدی |
موقعیت:
وقتی یه شعر با روح و روانت بازی میکنه...:)