عشق در گلو
- ۱ نظر
- ۲۶ ارديبهشت ۰۰ ، ۱۶:۲۳
- ۱۶۵ نمایش
بَعدترها
روزی اگر
روی نیمکت یک پارک
با غریبه ای هم کلام شدی
حرف عشق که
درمیان آمد ...
لبخند بزن
مکثی کوتاه کن و
آهی بکش !
و مرا چنین بیاد آور
قبل ترها
آن سالهای دور
یادش بخیر
شاعری بود
لبریز حس هزاران زن
عاشق و
بی قرار و
دلتنگ ...
هی ؛ بفهمی اندکی زیبا
شیفته و
واله و
شیدا ...
حیف
اما !
دلبری نمیدانست
| هستی دارایی |
تنهایی دلیل محکمی برای با هم بودن نبود ...
یکی مان باید پناه می بود و یکی مان پناهگاه .
دوتا خسته
دوتا رنجور
دوتا بی پناه ...
یکیمان باید قویتر می بود
سخت جان تر
صبور تر ...
آن یکی من بودم !!
ژست قویتر ها را گرفتم
ادای سخت جانها را درآوردم ...
دن کیشوت ی توخالی ...
یکیمان خسته تر می شد
زودتر از پا می افتاد
زودتر تمام می شد
آن یکی
من بودم ...
| هستی دارایی |
وقتی میگویم " زن ها "
منظورم واقعاً زنهاست !
همانهایی که بینی و ابرو و لب و چانه و ..همه اش مال خودشان بوده از ابتدا.
همانهایی که مغرور و خود شیفته نیستند
اما به خلقتشان، هرچه هست میبالند
و خود را همانطور ساده و زیبا دوست میدارند .
همانهایی که میخواهند فقط شبیه خودشان " زن "باشند
و نه شبیه هیچ زن دیگری .
وقتی میگویم " زن ها "
منظور همانهاییست که
بوی عطر نگاه پراز مهرشان
از " کریستین دیور " و " کوکو شانل " هم ماندگار تراست !
و لطافت دست یاری گرشان را
هیچ لوسیون گران قیمتی
یاد آور نمیشود .
زنهایی که آراسته اند
اما بعد از شستن صورت هم
هنوز میشود آنها را شناخت !!
زنهایی که زیبا میپوشند
اما در خیابان که راه میروند
آب دهان شهوت پرستان به راه نمی افتد !
زنهایی که در پی لوندی و دلبری نیستند
اما جذابیت درونشان
هر اهل دلی را به راه می آورد
بعضی هاشان
خانه می مانند و آب میشوند .
بعضی هاشان
بیرون میروند و نان میشوند .
و من وقتی میگویم " زنها "
منظورم واقعاً همین زنهاست.
| هستی دارایی |
دلم میخواست
می شد مثل اعضا بدن
احساس را هم اهدا کرد !
اصلاً هر کسی
هر چیز به درد بخوری که دارد را باید اهدا کند
وصیت می کردم
احساسم را قسمت کنند
میان هزار زن
هزار زن
با دستانی سرد
و نگاهی بی روح
زنانی که طعم عشق نچشانده اند
که دلشان هرگز نتپیده
که نگاهی هوش از سرشان نبرده
و طعم گس دلتنگی نچشیده اند
اصلاً می دانی
چیزهای به دردبخور را نباید به گور برد !
باید بخشید و زندگی ها را نجات داد ...
| هستی دارایی |
هر صبح که بیدار میشوم
با چند زن ملاقات میکنم !!
-زنی که با بی میلی
ازتخت بیرون می آید و
پسرک زیبایش رادرخواب میبوسد و
حاضر میشود که برود تا عصر دنبال نان !
-زنی که ظرف میشورد
و هی گرد میگیرد و
همیشه فکر میکند
چقدر همه جا خاک نشسته !
-زنی که لیست مینویسد و
زنبیل برمیدارد و میرودخرید
-زنی که از کله ی سحر تا انتهای شب
در سرش شعر میبافد و
مینویسد و مینویسد و باز خط میزند !
زنی که میخندد،
زنی که میگرید،
زنی که میجنگد،
زنی که میشکند،
زنی که میزاید،
زنی که میمیرد ...
و زنی که عاشق توست
هاااااای زنی که عاشق توست ...
بین خودمان باشد
من او را از همه بیشتر دوست دارم !!
ازهمه زیباتر است
وقتی با فکر تو لبخند میزند
| هستی دارایی |