هیچ تلاشی نکرد جلومو بگیره
جمعه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۲۱ ب.ظ
_گفتم : آخه اون هیچ تلاشی نکرد جلومو بگیره که نرم!
حتی یه بارم نگفت نرو.
خونوادمو توو خرمشهر به امون خدا ول کردم و باهاش رفتم سبزوار.
چقد واسه خاطرش غریبی کشیدم توو اون شهر.
آخه همیشه بهم میگفت اگه تو باهام باشی تا ته دنیا میرم.
دردم اینه که بعدِ اون همه سال
بعدِ او همه حرف
چقد به سادگی ازم گذشت.
_گفت : تعجب نداره که!
_گفتم : چطور مگه؟!
_گفت : اگه کسی به سادگی ازت گذشت
بدون که قبلا از یکی به سختی گذشته
| بابک زمانی |