جناب معشوق!
چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۵، ۰۹:۰۰ ق.ظ
چه ایراد دارد
اگر روزی جنابِ معشوق
از سرما
نوک دماغش قرمز شد
بانویِ قصه شالگردن آغشته به عطرِ گرمش را
سه دور ،دورِ گردن جناب معشوق بپیچاند؟
چه ایراد دارد
این جنابِ معشوق ناز کند کمی،
بانوی قصه خریدارش باشد؟
چه ایراد دارد اگر گاهی
جنابِ معشوق گریه کند حتی،
و بانوی قصه چشمهایش را ببوسد و در آغوش بگیردش؟
چه ایراد دارد؟
گاهی جناب هایِ معشوق
پشت آن همه اخم و چشم های ریز شده
پشت رگ گردنی که از شدت غیرت نبضش مشخص است
پشت قسط های عقب مانده و هزینه های تمام نشدنی
پشت جمله ی مرد که گریه نمیکند،لوس نشو ...
احتیاج به یک شانه ی ظریف و موهای بلند
از جنسِ عِشق ،با همان عطر همیشگی
برای رفع پریشانی حال خود دارند ...
بانویِقصه ی جنابِمعشوق
شانه ای باش برای پریشانیِ حالِ روزهای بی نشانیِ زندگیاش
که اگر نباشد
پریشان حالیَت تمامی ندارد ...
| کاف وفا |
- ۹۵/۰۹/۱۷
- ۵۹۷ نمایش