دست، تنها برای شیون نیست
روزی می‌آید که با آن‌ها انار بچینیم
رنگی که جهانم را در بر گرفته است
از چشم‌های تو سرریز می‌شود
تو برای صدا زدن
چه اسم قشنگی داری!
من هم دست‌های بلندی،
نه برای چیدن انار،
که برای دراز کردن به سمت تو دارم.
چه چیزهایی ما داشتیم و بی‌خبر بودیم!
| علی الفتی / ترجمه: محمد مرادی |
" اذا انتهى الکلام بینی وبینک
وتقطعت سُبل الوصال
وافترقنا وعُدنا غرباء
تعرف علیّ مجدداً..."
اگر سخن میانِ من و تو پایان یافت
و راه‌هایِ وصال قطع شدند
و جدا و غریبه گشتیم،
از نو با من آشنا شو...
| نزار قبانی |
آمد نفس صبح و سلامت نرسانید
بوی تو نیاورد و پیامت نرسانید
یا تو به دم صبح سلامی نسپردی
یا صبح‌دم از رشک سلامت نرسانید
| خاقانی |
هیچ نیمه‌گمشده‌ای وجود ندارد.
تنها چیزی که وجود دارد تکه‌هایی از زمان است که در آن‌ها ما با کسی حال خوشی داریم.
حالا ممکن است سه دقیقه باشد، دو روز، پنج سال یا همه‌ی عمر...
| آنتون چخوف / زندگی من و دو داستان دیگر |
راه‌حلی داری؟
راه نجاتی برای کشتی شکسته‌ای که نه غرق می‌شود نه نجات پیدا می‌کند؟
| نزار قبانى |
دلم بدون تو غمگین و با تو افسردست
چه کرده ای که ز بود و نبودت آزردست
| فاضل نظری |
هنوز هم ممکن است
باقی مانده باشد
ذره‌ای آبی
بر گستره‌ی آسمان
خرده و ریزه‌ای عشق
و قد کف دست‌ها
اندکی امید
| احمت تللی / ترجمه: بهرنگ قاسمی |
دلتنگی می‌دانی چیست؟!
غرق شدن در یادت، فکر به صدایت،
و مرور هر شب خاطراتت
دلتنگی ساده تر از همه معانی است
دلتنگی یعنی " تو " نباشی و
" من " تو را زندگی کنم...
| صنم عابدینی |
درد ما را در جهان درمان مبادا بی شما
مرگ بادا بی شما و جان مبادا بی شما
| مولانا |
اگر چای هایی که ریختی همه دلسرد شدند
یا گل های قوری‌ات همه پژمرده شدند
اگر روزی آستین چهار‌خانه هایت نامرتب شدند
یا گره‌های بند کفشت به دست که هیچ ، به دندان هم باز نشدند
میانبر ها و کوچه پس کوچه ها هم پر از ترافیک شدند و ساعت ها از عمد دقیق شدند
سراغ من بیا
من به گل های قوری‌ات آب می دهم
آستین چهار‌خانه هایت را اَمن میکنم
گره‌های کورت را بینا میکنم و ساعت هایت را تنبل...
سراغ من بیا
دستان من وطن توست
قلب من وطن توست
تمام من وطن توست
| درسا کاظمی |
