ناموس
- ۰ نظر
- ۱۸ خرداد ۹۹ ، ۱۵:۱۷
- ۴۳۲ نمایش
مایک: تو یه روانی هستی و من عاشقتم...
ابی: من روانی نیستم!
مایک: من الان بهت گفتم عاشقتم ولی تو فقط واژهی روانی رو شنیدی، این نشونهی آدمهای روانیه!
ما آدم ها عادت کردیم که امواج منفی رو زودتر از امواج مثبت جذب کنیم.
همیشه از غم ها می نالیم ولی به همون اندازه از شادی ها،خوشحالیمون رو بروز نمیدیم.
باید یاد بگیریم که امواج منفی رو پس بزنیم.
|Movie: The Ugly Truth |
ادوارد: میدونی آنا
آدم ها چندین دسته اَن
دسته ای که از تنهایی "فراری" اَن
و تصمیم میگیرن که یکی رو دوست داشته باشن
دسته ی دوم نمی تونن از تنهایی فرار کنن
و از طرف یکی دوست داشته میشن
و دسته ی سوم...
آنا(با لبخند) : و دسته ی سوم چی...؟!
ادوارد : اونا تو هیچ دسته ای نیستن
میدونی آنا
اونا واقعا "تنها"ن
| حمید جدیدی |
+ کریس جانسون: «یه نقاش ایتالیایی هست اسمش کارلوتیه و اون...هوم
اون زیبایی رو اینطور تعریف کرده:
اون میگه زیبایی مجموعه ای از اجزاییه که آنچنان باهم هماهنگ هستن
که نیازی نیست چیز دیگه ای بهشون اضافه بشه،
برداشته بشه و یا جایگزین بشه،
و این چیزیه که تو هستی...تو زیبایی...»
+ لیز: «واو!»
Movie : Next
کیوان:
_16_فروردین _1348
_شهرزاد عزیزم سلام
_امیدوارم حالت خوب باشه
_امیدوارم حالت مثل خنده هات باشه
_امیدوارم خنده هات شبیه همون سه سالی باشه که بهشون فکر میکردم .
فرصت نشد ، زندگی فرصت نداد ، که باهات خداحافظی کنم ، فرصت ندادند مثل ادم بغلت کنم ، مثل ادم موهاتو بزنم پشت گوشت ، ماچت کنم ، مثل ادم نگاهت کنم بهت بگم :
شهرزاد
شهرزاد عزیزم , عشق من
خانومم , من رفتم
رفتم که بر نگردم ،خداحافظ....
فیلم: اژدها وارد می شود
لوریا: من خیلی از رنگ بنفش خوشم میاد.
جان: چه خوب، منم رنگ آبی رو خیلی دوست دارم،
بنفشو یه کم کمرنگ کنی میرسی به آبی، رنگ های نزدیکی هستن تقریبا...
لوریا: آره، رنگ های نزدیکی هستن.
جان: البته نیازی به اینهمه فلسفه بافی نیست،
دوسِت دارم...!
حتی اگه تو از سفید خوشت بیاد،
من از مشکی!
| سرود بی حوصلگی / ترجمه : عباسعلی تنها |
جان: ما آدما معمولا قدر چیزایی که داریم و وقتی میفهمیم که دیگه نداریمشون...
لوریا: آره، دقیقا باهات موافقم،
الان قدر تنهایی قبل از تو رو میفهمم...
جان: اوهوم،
لوریا! جدا تو چرا انقد سعی میکنی منظورمو دقیقا برعکس مقصودی که دارم برداشت کنی؟؟
لوریا: چی؟
جان: هیچی، بگذریم!
| سرود بی حوصلگی / ترجمه : عباسعلی تنها |
جوکر: من یه همسر داشتم زیبا بود....کسی که بهم میگفت من خیلی نگرانتم
همیشه بهم میگفت باید بیشتر بخندم.....
قمار بازی میکرد و یه عالمه هم بدهی بالا آورده بود...طلبکار ها صورتش رو خط خطی کردن..ما پولی برای جراحیش نداشتیم نمی تونست تحمل کنه...
من میخواستم دوباره لبخندش رو ببینم...
فقط میخواستم بدونه زخم هاش برام اهمیتی نداره... پس یه تیغ گذاشتم توی دهنمو این کارو کردم....میدونی بعدش چی شد؟ اون نتونست اینجوری منو ببینه
ترکم کرد....قضیه برام بامزه شد،"حالا همیشه می خندم" !
Movie : The Dark Knight