اما مادر...
- ۲ نظر
- ۱۵ بهمن ۹۹ ، ۱۲:۳۳
- ۲۴۱ نمایش
اگر قلبِ من
چشمان تو را نمیپرستید
اکنون "سبز" را چه کسی میفهمید؟
اگر از نرمیِ گوشهایت نمینوشتم
اکنون گوشوارهها
چهسان از لالهی گوشها آویزان بودند؟
اگر نامت را در زمین نمیکاشتم
آنگاه هیچ باغ گل سرخی وجود میداشت هرگز؟
اگر قلبم برای تو اشک نمیریخت
زمین هرگز چشمه و دریا و رودخانه ای داشت اینک؟
اگر دوستت نمیداشتم
کسی عشق را میشناخت آیا؟
اگر ما
اگر من و تو
یک دیگر را عاشق نبودیم
چه کس میفهمید
وصال چیست
جدایی کدام است؟
| لطیف هلمت / ترجمه: بابک زمانی |
هرگاه نقش کبوتری را کشیدی
درختی برایش مهیّا کن
تا لانه اش را روی آن بسازد
نقش کوهی را که کشیدی
برفی نیز روی آن بباران و بباران
تا تنها نباشد
نقش رودی را که کشیدی
دو ماهی نیز در آن رها کن
تا حوصلهاش سر نرود
نقش کودکی را که کشیدی
کیفی پر از کتاب بر شانه هایش بیاویز
تا تفنگ به دوش گرفتن را یاد نگیرد
درخت خشکی را نیز که بریدی
از آن قلمی بساز
نه قنداق تفنگ و قفس
تا پرندهها آزرده نشوند و کوچ نکنند.
| لطیف هلمت |