خانه مادر است
- ۴ نظر
- ۱۷ اسفند ۹۶ ، ۱۰:۱۰
- ۱۱۷۷۳ نمایش
زنی که قادر است با صدای کفتر چاهی و قورباغه ها به وجد بیاید
زنی که با یک استکان چایی تازه دمش می تواند حال همه افراد خانواده را خوب کند
زنی که می تواند مولانا گوش کند و خیاطی کند
زنی که می تواند با خدا گپ بزند و قهوه بنوشد
زنی که میتواند آنقدر ترانه بوی باران را بخواند
که گندمزار گیسوانش بوی باران بگیرد
زنی که میتواند وقت ظرف شستن بدون غیبت به دریا و جنگل برود
زنی که می تواند با صدای بلند فکر کند
همان زنی است که هیچکس نمی تواند او را شکست دهد!
| نسرین بهجتی |
قرار است تو به ملاقات من بیایی
و اگر این راست باشد،
باید چین های صورت معصومم را اُتو،
دشت پژمرده و غمگین آهوان چشمانم را رفو
و گیسوان برفی ام را با سرعت نور زیر گرم ترین ظهر تابستان بلوچستان شرابی کنم.
قرار است که تو به ملاقات من بیایی
و اگر این راست باشد،
باید باطری نو برای سَمعکم بگذارم
و یک عصای نامریی از جنس گُلِ حسرت در دست بگیرم.
قرار است تو به ملاقات من بیایی
و اگر این راست باشد،
باید به جبران کافه های نرفته،
گیلاسهای بهم نخورده،
بوسه های کال بر زمین افتاده
تو را حتیٰ برای یک نفس از باقیماندهٔ عمرم صد زلیخا دیوانه شوم.
قرار است تو به ملاقات من بیایی
و اگر این راست باشد،
باید پیراهن سپیدم را که با خشم در دریا انداختم،
از عروس ماهی ها پس بگیرم.
| نسرین بهجتی |
در میانسالی نگاه ما به عشق متفاوت می شود...
نگاه ما
سنگین و با وقار می شود،
در میانسالی عشق یعنی احساس امنیت، احساس آرامش
یعنی خواستن با تمام دل و جان...
عشق در میانسالی مثل یک شراب کهنه است، از های و هو افتاده است ته نشین شده است لِرد بسته است..
از سر نمی رود
از دل نمی پرد
عطرش مدهوشت میکند
چله نشین خانه ات میکند
در میانسالی بهترین ابراز عشق شنیدن این جمله است:
«دردت به جانم داروهایت را به موقع خورده ای ؟؟»
| نسرین بهجتی |
از جایی دیگر خط و نشان نمی کشی،
نفرین نمی کنی،
آه نمی کشی،
پشت پنجره گذر فصلهای بدون او را نمی شماری...
از جایی دیگر فقط به پنجره هایی فکر می کنی که بعد از رفتنش به سوی تو گشوده شد؛
یک پنجره برای دیدن خودت،
یک پنجره برای دیدن توانایی هایت،
یک پنجره برای رسیدن به آرزوهایت
شک نکن...
از جایی دیگر از خدا به خاطر رفتنش تشکر خواهی کرد.
| نسرین بهجتی |