بی انصاف جان...
يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۲۳ ب.ظ
بی انصاف جان... قسمت ما که نشد، اما
همین که با شعر های من، عاشقی به وجد بیاید،
چشمانش برقی بزند و معشوقه اش رامحکم در آغوش بگیرد، برایم کافیست...
همین که از گوشه ی لب هایش، همان عاشقانه ای بچکد که اولین بار زیر درخت آرزوها،
در گوش تو پچ پچ کردم و تو هی سرخ میشدی و من سفید، برایم کافیست...
قسمت ما که نشد، اما همین که وقتی او را
می بوسد، طعم اشک هایی را که عاشقانه به پای این کلمات ریخته ام،
مزه کند و در آن لحظه ی باشکوه مقدس عشق، بوی تو، که تمام شعر را
فرا گرفته است در آسمان بپیچد، برایم کافیست...
اما صبر کن، فقط از یک چیز میترسم
نکند با همین شعر ها، زبانم لال، کسی تو را...
| علیرضا فراهانی |