کاش می تونستم دوست ات نداشته باشم
پنجشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۲۷ ب.ظ
وقتی به تو فکر نمی کنم انگار چیزی گم کرده ام
و وقتی هم بهت فکر می کنم انگار چیزی گیر کرده تو گلوم.
دیشب رفتم توی حیاط، زیر بارون.
همین طور با خودم اسم ات رو صدا می زدم.
چادرم خیس خیس شده بود.
فکر می کردم اگه روزی بمیرم و تو خبر نداشته باشی چی؟
اگه زن کس دیگه ای بشم چی؟
کاش می تونستم دوست ات نداشته باشم.
کاش توفانی می اومد و همه چیز رو با خودش می برد.
| مصطفی مستور |