فصل پنجمی بنام " عشق "
جمعه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۱۱ ق.ظ
تو دیگر خودت نیستی!
وقتی
با هر جان کندنی به خواب می روی
و با شانه هایی از درد
به - روز مره گی - فکر می کنی!
تو دیگر خودت نیستی
هنگامی که
هم پای سایه ی خسته ات
به دونده گی های بی امان مردم
غمگینانه نگاه می کنی ...
زمانی که متحیرانه!
به نماز می ایستی
و خدا را
در جایی دیگر جستجو می کنی ...
هنگامی که تمام دنیا!
به نقطه ای کوچک و محدود
در قلب تو منتهی می شود
وقتی که من!
با تمام احساسات زنانه ام
منطق مردانه ی تو را تغییر می دهم ...
و تو
زاده می شوی دردناک!
در فصل پنجمی
بنام " عشق "
| تابان رضازاده اول |