علمِ ثروت داشتن
معلم بعد از رد و بدل کردن چند پیام نامربوط با غیر زنش
به خودش آمد و به اجبار
بی علاقه
بی رمق پرسید
بچه ها بگویید ببینم علم بهتر است یا ثروت؟
یکی گفت ثروت
یکی گفت علم
اما من ناخودآگاه گفتم
علم ثروت داشتن
معلم گفت آفرین چقدر باهوشی
چه شد این به ذهنت رسید؟
گفتم صادقانه بگویم؟
گفت بگو بچه ها هم یاد بگیرند
گفتم صادقانه می گویم
داشتم به این فکر می کردم چگونه دختری که دوست دارم را به دست بیاورم
یک مرتبه از دهانم در رفت
گفتم علمِ ثروت داشتن
همه خندیدند
یکی گفت زن کجا ثروت کجا؟
گفتم هر دو یک معناست
کلاس شلوغ شد
معلم با مشت و لگد مرا بیرون کرد
کتاب فارسی را کوبید سرم و
گفت گم شو برو بایست دم دفتر
چه غلط ها
چیز بدی نگفته بودم اما
رفتم همان جا که گفته بود ایستادم
زیر لب با خودم می گفتم
راه داشتنت چیست که...
ناظم طبق معمول همه ی کارش را
رها کرد و گوشی تلفن را گذاشت و عقده ی جنگ با زنش را سر من خالی کرد
گفت چه شده باز ادهمی؟
باز حرف گنده تر از دهانت زدی؟
باز بی اختیار گفتم
یکی از علم های همسرداری
علم خوب حرف زدن است
گفت پدر سوخته با منی؟
من بلد نیستم با آن زنیکه خوب حرف بزنم؟
عصبانی از من و زن و زندگی
مدام کف دستم
خط کش زد
دستم می سوخت و
هر چند مرتبه یک بار پشت شلوارم می کشیدمش
راستش از این اصطکاک
خوشم می آمد
چون از مادرم شنیده بودم
کف دستم بخارد یعنی به ثروت خواهم رسید
به همان ثروتی که داشتنش علم
می خواست
علم خوب حرف زدن
علم پایبندی
علم صادق بودن
علم با غیر نبودن
علم علاقه داشتن
علم گذراندن غلط ها
| رسول ادهمی |