
نخند جانم ،نخند
آدم دست و پای دلش میان چال گونه ات میشکند...
تو نخند ، میترسم نقاش ها لبخندت را نقاشی کنند...
عکاس ها لبخندت را ثبت کنند...
شاعرها از لبخندت غزل بگویند، نویسنده ها کتابت کنند...
بعد منه دست و پا شکسته چطور با یک شهر رو به رو شوم؟
رحم کن، یواشکی بخند ،فقط برای من...
| ستایش قاسمی |