زن بودن اتفاق غم انگیزی است
زن بودن اتفاق غم انگیزی است...
یک شعر دست خورده ی دل گیر است
میخواستم "پسر" بشوم، اما...
این سوورئال، بازی تقدیر است!
در کودکی به گور سپردندم!
اما گرییختم به تو برگردم!
معشوقه ی موقت مردی که....
از خلقت زنانه ی خود سیر است!
از تو فرار کردم و خوابیدم...
بیدار می شوم، که زنت باشم!
میخواستم تورا ببرم از یاد....
افسوس! پای قلب خودم گیر است...
ای مردها... قلمرو من این جاست
اصرار پاک ماندن من بی جاست....
این زن نجیب بود و تورا میخواست...
"مریم" دوباره طعمه ی تحقیر است!
آه ای پدر!
کمی بغلم کن تا....
مرهم به روی زخم دلم باشی
شاید دوباره گریه کنم، اما....
گاهی برای گریه کمی دیر است!
چشمت خمار! تلخی پر تهدید...
موی شراب خورده ی در تبعید...
_بانو شما که گریه نمی کردید!
میخانه ات، تمدن نامیر است....
_زیبایی ات به کار که می آید؟!
بختت سپید، لیلی بی مجنون!
آه ای زمان کمی به عقب برگرد
درد هبوط کرده ی من پیر است!
حوا! زمین به سیب نمی ارزید
ابلیس در نگاه تو می رقصید
زن از همین که زن شده می ترسید
وقتی که عشق یک تب واگیر است!
اصلا بهشت مال شما باشد!
عدل از صفات حق خدا باشد!
زن از جنون و بغض نمی پاشد-
-ازهم، اگرچه گریه نفس گیر است...
یک زن که دید میبری اش از یاد
رفتی دوباره یاد خودش افتاد
با اینکه گفت هرچه که بادا باد،
با خاطرات عشق تو درگیر است
زن بودن اتفاق غم انگیزی است
میخواستم صدا کنمت... اما
تنها صدای پر زده از این جا
شلیک زخم خورده ی یک تیر است...
| اهورا فروزان |
بانو شما ک گریه نمی کردید...
خوبه ک شاعرایی هستن ک از زن بودن بگن...