مردی که بیرون می کشید این نعش را از برف...
شنبه, ۳ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۴۰ ق.ظ
مردی که از خواب ِ بد ِ بد پا شدم پیشش
بوی تنم را می دهد لب ها و ته ریشش
می فهمدم از لرزشی که در صدا دارم
از چین ِ کم عمقی که زیر ِ چشم ها دارم
از بغض بی ربطی که بین خنده هایم هست
سردرد های بی خودی که از کجا دارم!
دارد گره های مرا وا می کند بی حرف
مردی که بیرون می کشید این نعش را از برف...
| فاطمه اختصاری |