فرار کن طرف مرگ
يكشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۵، ۰۴:۳۷ ب.ظ
چقدر گل بشوی، باد پرپرت بکند
چقدرگریه کنی،گریه لاغرت بکند
چقدر صبر کنی تا بزرگتر بشوی
که دست های پدر،روسری سرت بکند
به گریه از لبِ دیوارِ پیشِ رو بپری
جهان روانه ی دیوارِ دیگرت بکند
به رازهای تنی تازه اعتماد کنی
و یک تصادفِ بی ربط، مادرت بکند
شبیه آهویی گوشه ی طویله شوی
که زندگی بکنی ،زندگی خرت بکند!
لباس تا شده ای روی بندِ رخت شوی
عبورِ هر ابری روز و شب ، ترت بکند
چقدر صبر کنی تا دوباره پرت شوی
که زندگی یک فنجانِ لب پَرَت بکند
فرار کن طرف مرگ، التماسش کن
فرار کن...شاید مرگ باورت بکند
| حامد ابراهیم پور |