نه باران دلگیر است نه هوای بارانی
نیمی از ما باران را دلگیر میدانیم.
چون هیچکدام از ما زیر باران دست های لرزان پیرمردی را نگرفتیم که بار هایش بر دوشش سنگینی میکرد و فقط بار های بر دوشش را نگاهی انداختیم و احساس ناراحتی کردیم و در قدم دوم یادمان رفت،ویا شاید انقدر درگیر خودمان بودیم همچین صحنه ی تاسف باری را هم از دست دادیم.
به جایش در باران دست کسی را گرفتیم که میدانستیم هیچوقت نمیماند و نمیتواند بعد ها برایمان ماندگار شود فقط میشود غمگین ترین خاطره ی بارانی.
من و تو هیچوقت پشت چراغ قرمز روز بارانی از دخترکی که از شدت سرما دستانش یخ زده بود شاخه گل نرگس نخریدیم فقط نگاهشان کردیم و احساس ناراحتی کردیم و زمانی که به چهار راه دوم رسیدیم همه چی یادمان رفت.
ما چراغ قرمز روز بارانی را گذاشته بودیم مخصوص عکس های دونفره که یادمان باشد در روز بارانی دیگر باهم بودیم.
هیچکداممان حاضر نشدیم از غذای خودمان به پدری ببخشیم که در روز بارانی مجبور بود دست خالی به خانه برود و کودکانش باگرسنگی زودتر خوابیده بودند که مبادا شرم را از چهره ی پرغرور پدرانه او ببینند.
ما فقط روز بارانی در فلان کافه ها نشستیم و ساعت ها منتظر فلان چیز محبوبمان شدیم تا آماده شود و در روز بارانی برایمان خاطره شود.
من و تو هیچگاه زیر باران قدم نزدیم تا مفهوم باران را به خوبی درک کنیم.
فقط وقتی از تمام دنیا خسته بودیم با آهنگ محبوبمان بدون چتر زیر باران رفتیم و یاد خاطراتمان افتادیم.
ما خودمان مقصر دلگیری باران هستیم
وگرنه نه باران دلگیر است نه هوای بارانی..
| نرگس حریری |