محبوبم ( نامه ی شماره یازده )
محبوبم!
ای همیشگی تر از آفتاب
ای دلیل بی بدیع عشق و روز مَرّه گی
ای واژه هایِ جاریِ میان سطرها و شعرها
و زیبایی ات
نشانه ای ست از معشوقه های تمام نامه های جهان،
ای که "دوستت دارم"...
موهای بازِ توست
آویخته از دو سمت بر روی شانه هات...
و عطری که از تن ات در آشپزخانه جا مانده است
چه عاریه ی معطری ست
افتاده به جانِ دارچین و هل
تنیده به پوست نازک لیموهای زرد
چای... ؟
چای و شکر، صورت ماه توست!
وقتی که با دو گوی مشکین وُ محصور در قاب صورتی نجیب...
دندان های سپیدت را
با لبخندی معجزه وار
به مزارع لطیف پنبه زاران تمثیل میکنی.
چای...؟
چای و شکر، اندام کشیده ی توست!
با پیراهن بلند و سیاه
و سینه ات که چون قرص ماه
تشعشع امیدِ شب های تاریک و تنهایی ست...
چای...؟
چای و شکر می تواند بخت را تداعی کند
اینطور که میانمان فاصله انداخته است؟
تلخ و تیره
مثال نبودنت در خانه
شیرین و تطهیر ...
چون خاطراتی که در ذهنم
از تو پنهان است...
| حمید جدیدی |