قرمز
چهارشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۵، ۰۹:۱۵ ق.ظ
در بین جمعیـت گُم ات کردم
سالِ هزار و سیصـد و گریه
سالی که قبل از عیدِ نوروزش
یک شالِ قرمز کرده ای هدیه ...
هر روز دنبالِ تو میگردم
آخر به غربـت میکشد کارم
دقت کنی میبینی ام در شهر
یک شالِ قرمـز بر سرم دارم ...
لعنت به من که دوستت دارم
لعنت به قرمـزهای بعد از تو
دیروز ها همراه من بودی
لعنت به این فـردای بعد از تو ...
میخواستم بال و پـرم باشی
یک تاجِ گل روی سرم باشی
عاشق کنی کلِ جهانم را
آن نیمه ی بهـترترم باشی ..
اما نشد .. رفتی.. امان از عشق
من هم برایت شعـر میریسم
پاییـز غوغا میکند اینجا
هر شب به یـادِ رفتنت خیسم ...
پس لرزه های رفتنت را هم
بردار و از این شهر راهی شو
هی خواستم مالِ خودم باشی
اصلا اسیرِ هر که خواهی شو !
مِهرِ زیادی هم زیان دارد !
میخواهمت میخواهمت کشک است
بیرون برو از عمـقِ احساسم
در را به روی عشـق خواهم بست ...
| مریم قهرمانلو |