سیصد و شصت و پنج
جمعه, ۲۸ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۰۷ ق.ظ
سیصد و شصت و پنج روز عجیب با قطاری از این مسیر گذشت
سیصد و شصت و پنج صبح و غروب بر سر این چنار پیر گذشت
سیصد و شصت و پنج صبح سپید، صبحخیزی به صد هزار امید
سیصد و شصت و پنج شام سیاه، رنگ سلول یک اسیر، گذشت
ساعتی در ضیافت حافظ، ساعتی با روایت بیدل
ساعتی در برابر جنگل ساعتی در دل کویر گذشت
ساعتی نور و رنگ و موسیقی، ساعتی آه و اشک و دلتنگی
ساعتی شوق یک تبسم گرم، ساعتی صبرِ ناگزیر، گذشت
رشتههای سپید مویم را هر زمانی بلندتر دیدم
گفتم: ای وای، ماه نو آمد... ولی این روزها چه دیر گذشت
زندگی یک قطار مضطرب است، به همین اضطراب، عادت کن
اگر از ابتدای آبان رفت، اگر از انتهای تیر گذشت
| محمدکاظم کاظمی |
- ۹۵/۰۸/۲۸
- ۳۹۴ نمایش