حرفای مردونه کمن دختر
چهارشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۵، ۰۴:۱۲ ب.ظ
با درد ، با دلشوره ، با تردید
با واژه های زخمی و تب دار
با یاد موهات شعر می بافم
تو گیسوهای ِ گیج ِ گندمزار
آغوش مردونه فراوونه
حرفای مردونه کمن دختر
مهتاب و زیر ابر پنهون کن
مردا همه مثل همن دختر
از این نمی ترسم که بعد از تو
آه کسی پشت سرم باشه
ترسم از اینه ،تا ابد هر شب
یاد یه زن هم بسترم باشه
جادوی اون چشمای بی انصاف
بازم من و توُِ بسترت هل داد
اندام ِ موزون ِ تو می گفتن:
می شه میون برف هم گل داد
تو حیف می شی ماهی قرمز
آغوش من مثل یه مردابه!
من مرد این افسانه ها نیستم
تو «هم نفس» می خوای نه «هم خوابه»
| حسین غیاثی |