کافه شعر

******
اگر شعری آرامتان کرد
دعایی به حال شاعر بد حالش کنید
ثواب دارد...

" دنیا به شاعرها بدهکاره "

******
برای دیدن عکس در سایز واقعی
بر روی آن کلیک کنید.
امیدوارم از پست ها لذت ببرید :))

بایگانی
محبوب ترین مطالب

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسین غیاثی» ثبت شده است


ده سال بعد از حال این روزام

با کافه های بی تو درگیرم

گفتم جهان بی تو یعنی مرگ

ده سال ِ رفتی و نمی میرم


ده سال بعد از حال این روزام

تو توی آغوش یکی خوابی

من گفتم و دکتر موافق نیست

تو بهتر از قرصای اعصابی


ده سال بعد از حال این روزام

من چهل سالم می شه و تنهام

با حوصله، قرمز، سفید، آبی

رنگین کمون می سازم از قرصام


می ترسم از هر چی که جا مونده

از ریمل ِ با گریه ها جاری

از سایه روشن های بعد از ظهر

از شوهری که دوستش داری


گرم هم آغوشی و لبخندین

توُ بستر بی تابتون تا صبح

تکلیف تنهـاییم روشن بود

مثل چراغ خوابتون تا صبح


ده سالِ که لب هام و می بندم

با بوسه های تلخ هر جایـی

ده سالِ وقتی شعر می خونم

لبخند ِ روی صندلی هــایی

یه عمر بعد از حال این روزام

یه پیرمردم توی یه کافه

بارون دلم می خواد، هوا اما

مثل موهای دخترت صافه...


| حسین غیاثی |

  • پروازِ خیال ...


هم مرورِ تلخِ «بی تو هرگزِش»

هم سکوتِ بعدِ فالِ حافظِش

هم نبودنایِ بی مجوزِش

جمع شد توو چمدونِ قرمزش


جمع شد اما یه چیزی کم بود

جمع شد اما تمومش غم بود

شبِ دل کندنِ ما از هم بود

آخرین سلاح من گریه‌م بود


گریه کردم منِ دیوونه و رفت...


| حسین غیاثی |

  • پروازِ خیال ...


گم کرده بودم آن خیابان را

پرواز روی بام تهران را

بغض کنار سیدخندان را

قرض قرار چای و قلیان را

آن موی بی‌رحم پریشان را

من می‌روم پیدا کنم... آن را


| حسین غیاثی |

  • پروازِ خیال ...


با درد ، با دلشوره ، با تردید

با واژه های زخمی و تب دار

با یاد موهات شعر می بافم

تو گیسوهای ِ گیج ِ گندمزار

 

آغوش مردونه فراوونه

حرفای مردونه کمن دختر

مهتاب و زیر ابر پنهون کن

مردا  همه مثل همن دختر

 

از این نمی ترسم که بعد از تو

آه کسی پشت سرم باشه

ترسم از اینه ،تا ابد هر شب

یاد یه زن هم بسترم باشه

 

جادوی اون چشمای بی انصاف

 بازم من و توُِ بسترت هل داد

اندام ِ موزون ِ تو می گفتن:

می شه میون برف هم گل داد

 

تو حیف می شی ماهی قرمز

آغوش من مثل یه مردابه!

من مرد این افسانه ها نیستم

تو «هم نفس» می خوای نه «هم خوابه»


| حسین غیاثی |

  • پروازِ خیال ...


هر روز عمرم از دیروز بدتره

عمری که هر نفس بی غم نمی گذره


دلگیر و خسته ام بی روح ساکتم

نبضم نمی زنه پلکم نمی پره


می دونم امشبم از خواب می پرم

از گریه تا سحر خوابم نمی بره


این زنده موندنه بازنده مونده

بی دوست زندگی مرگ از تو بهتره


اون روبرو داره پرواز می کنه

می بینمش هنوز از پشت پنجره


هی دست تکون می دم هی داد می زنم

اون سنگدل ولی هم کوره هم کره


حتی اگه من از این عشق بگذرم

قلب شکستم از حقش نمی گذره


دوران گیجی و سرگیجگیت گذشت

محکم بشین دلم این دور آخره


| حسین غیاثی |

  • پروازِ خیال ...


من حسِ غمگینِ یه آهنگم

با گریه های تو هماهنگم

با ترسِ دوری از تو می جنگم

امّا حواست نیست دلتنگم


هر لحظه از هر جا که برگردی

بازم دلِ دیوونه مو داری

شب های گریه، شونه مو داری

حتی کلیدِ خونه مو داری

امّا حواست نیست دلتنگم


مثلِ همیشه گرمِ رفتن باش

پلکای من از گریه سنگینه

دل می کنی آروم و آهسته

رو زندگیمون برف می شینه


دنیای من!

وقتی نمی خندی

راهی به جز دوری نمی مونه

هر روز دارم با خودم می گم

دنیا که این جوری نمی مونه


من حسِ غمگینِ یه آهنگم

با گریه های تو هماهنگم

با ترسِ دوری از تو می جنگم

امّا حواست نیست دلتنگم


| حسین غیاثی |

  • پروازِ خیال ...


خنجر از پشت نخوردی دختر

نه! تو نامردی ندیدی از خودی

توی قهوه‌خونه عاشقت شدم

توی قهوه‌خونه عاشقش شدی


رفقای نون به نرخ روز خور

رفقای مهربونِ نانجیب

بُر زدن تو رو ازم نامردا

توی بوی تندِ نعنا و دوسیب


یک دقیقه هم بهم فکر نکن

حیفه که حروم بشن ثانیه‌هات

دود و حلقه حلقه بازی بده و

جونِ قلیون‌و بگیر با ریه‌هات


دلم از تو بیشتر از تمومِ دنیا پُره دختر

حالم از هر چی فرحزاده به هم می‌خوره دختر


بُر زدن تو رو ازم نامردا

این‌و تنهایی و بارون میگه

تبِ دستام قلم و آتیش زد

این ترانه داره هذیون میگه


درصدِ الکل من پایینه

کشفِ صد در صدیِ رازی کو

قهوه‌خونه‌ها عذابم میدن

میرزا صالح شیرازی کو؟!


بوی الکل تو سرم می‌پیچه

می‌خورم، با دوتا چشمِ سرخِ خیس

به سلامتیِ هر چی مَرده

به سلامتیِ چیزایی که نیس


دلم از تو بیشتر از تمومِ دنیا پُره دختر

حالم از هر چی فرحزاده به هم می‌خوره دختر


| حسین غیاثی |

  • پروازِ خیال ...