زنا به فردا فکر میکنن مردا به پس فردا
شنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۸:۱۸ ب.ظ
روزنامه ی نیازمندی ها رو لوله کرده بود توو دستش، یه ریز باهاش میزد رو زانوش؛
_گفتم : چته پس؟ چرا انقد بی قراری؟
روزنامه رو کوبید رو میز،
صندلی رو عقب کشید و نشست رو به روم. با دستاش پیشونیشو گرفت
_گفت : هیچی، سردرگمم، نگران آینده م، اصلا نمیدونم فردا قراره چی بشه!
_گفتم : انقد خودتو اذیت نکن، بالاخره یه طوری میشه! یه کاری پیدا میکنی دیگه.
_گفت : هه! همینه دیگه! شما مَردا عین خیالتون نیست فردا چی میشه!
_گفتم : چطور مگه؟
_گفت : فِک میکنین زندگی شوخیه! هیچ تلاشی نمیکنین براش.
هی پا میندازین رو پا و فکِ میکنین خوشبختی خودش میاد سراغتون!
_گفتم : میدونی فرق مَردا و زنا چیه؟
_گفت : نه، چیه؟
_گفتم : زنا به فردا فکر میکنن
مردا به پس فردا
| بابک زمانی |