دوست داشتن تو کفر است
اگر تو دوست منی
کمک ام کن تا از تو هجرت کنم
اگر تو عشق منی
کمک ام کن تا از تو شفا یابم
اگر می دانستم
که دوست داشتن خطر ناک است .. به تو دل نمی بستم
اگر می دانستم که دریا عمیق است… به دریا نمی زدم
اگر پایان ام را می دانستم هرگز شروع نمی کردم
دلتنگ تو ام پس به من یاد بده
که دلتنگ تو نباشم
به من یاد بده
چگونه برکنم از بن ، ریشه های عشق تو را
به من یاد بده
چگونه می میرد اشک در کاسه ی چشم
به من یاد بده چگونه دل می میرد
و شور وشوق خودکشی می کند
اگر تو پیامبری
از این جادو رهاییام ده
از این کفر
دوست داشتن تو کفر است … پاکیزه ام گردان
از این کفر
اگر توان آن را داری
از این دریا بیرون ام بیاور
من شنا کردن نیاموخته ام
موج آبی چشمان ات… می کشاندم
به سمت ژرفا
آبی
آبی
هیچ چیزی جز آبی نیست
من نو آموخته ام
در دوست داشتن… و قایقی ندارم
اگر برای تو عزیزم … دست ام را تو بگیر
که من از سر تا به پا عاشق ام
در زیر آب نفس می کشم
غرق می شوم
غرق
غرق
| نزار قبانی |