تو آن روزها فقط یک شماره بودی
پنجشنبه, ۲ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۵۴ ق.ظ
تو آن روزها یک شماره بودی که اگر پول خرد پیدا می کردم کنار یک دکه زرد رنگ خسته، سر یک کوچه بن بست می ایستادم تا صدایت را بشنوم.
تو ... در حافظه ام بودی و چند نفر دیگر که عزیزکرده هایم بودند.
بقیه اسمی بودند و چند عدد که در دفترچه ای کوچک، گوشه کیفم به خواب رفته بودند.
آن روزها از صدای زنگ تلفن نمی ترسیدم ...
تمام خبرها خوب نبود ولی قابل تحمل بود .... فراموش می شد ... ویران نمی کرد.
حالا .... تلفنم به جای زنگ، موسیقی را که تو دوست داشتی پخش می کند ولی همیشه مرا می ترساند ...
شاید برای اینکه می دانم دیگر هرگز صدایی را که سالهاست در انتظارش مانده ام، نخواهم شنید....
یک سلام که با تمام سلام های دنیا تفاوت داشت...
تو آن روزها فقط یک شماره بودی .... مثل تمام شماره های شش رقمی که هرگز فراموش نمی شوند ...
| نیلوفر لاری پور |