مرا ببخش
مرا ببخش که می خندم از سخن هایت
که چشم و گوش و لبم ریز ریز می خندد
مرا ببخش که این خنده ها ارادی نیست
به آبشار بگویی : نریز ! می خندد..
مرا ببخش که هم عاشق است هم شاعر
که مانده است در این راه ِ بی برو برگرد
مرا ببخش که می خواهمت ولی با فقر
مرا ببخش که می بوسمت ولی با درد
بخاطر دستانت ، شبانه بافتنت
بخاطر چشمانت ، شبانه دوختنت
بخاطر همه ی روزهای بی پولی
مرا ببخش برای طلا فروختنت
بخاطر ِ چندین سال ، جا نداشتنت
بخاطر ِ صبرت ، ادعا نداشتنت
مرا ببخش که ثروت به من نمی آید
مرا ببخش برای طلا نداشتنت
مرا ببخش که من یک عقاب در قفسم
پرنده ی خوشبختت پرنده ای عصبی ست
مرا ببخش که اشکم امان برید از من
که خنده ای هم اگر هست خنده ای عصبی ست
زنان ، ستاره ی دنباله دار می خواهند
مرا ببخش که چیزی در آسمانم نیست
مرا ببخش که می خواهی و نمی گویی
مرا ببخش که می خواهم و توانم نیست..
| یاسر قنبرلو |