رسالتشان تکرار است
جمعه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۳۰ ب.ظ
یک روز به خودت مى آیى و میبینى از آن آدم سابق یک تکه سنگ باقى مانده است.
نشسته اى پشت میز صبحانه و هزار قرن است که قاشق توى فنجان چاى میچرخانى.
با خودت فکر میکنى چه شده که دیگر گریه هم نمیتوانى بکنى؟ حتى دیگر شب ها زود خوابت میبرد.
توى خیابانهاى خاطرات مشترکتان راه میروى و توى کافه ها با دیوار هاى مملو از یادگارى نوشتن هایتان پاى سیب میخورى.
عکسش را توى بیمارستان که تازه بچه دار شده لایک میکنى و حتى اگر حالش را داشته باشى دسته گل و بادکنکى هم کامنت میگذارى.
بعد هم میروى پاى سیستم و قطعه صنعتى ات را طراحى میکنى.
میدانى، خیابان و کافه و بیمارستان، چه عشق ها که ندیده اند، چه رفتن ها. تقصیرى ندارند، رسالتشان تکرار است.
| دلارام انگورانی |