اکسیژن همیشگی شعر من
بعد از به نام ایزد و تقدیم احترام
اکسیژن همیشگی شعر من ، سلام
بـاران غربت است و لغت های آجری
این بار چندم است که نم داده حرف هام
حیفم میاید این که بگویم هوا بد است
یا این که گم شدم وسط مردمان خام
گفتم دوخط برای شما درد و دل کنم
محض رسیدنم به گذرگاه التیام
یادش بخیر فاصله ی دست هایمان
کم می شد از تولد یک جذبه ی مدام
وقتی که روی پنجره ها رنگ می گرفت
تصویر مومنانه ی یک عشق بی کلام
یادم نمی رود شب تعیین سرنوشت
دادم به دست های شما اختیار تام
چیزی میان خاطره هایم شکفته شد
چیزی شبیه بی تو نمی آورم دوام
همسایه ها به پنجره هامان ظنین شدند
و بعد لحظه لحظه رسیدم به اتهام
حالا تمام فاصله ها قسمت منند
حالا که فکر می کنم این قدر ناتمام
حالا که قلب روشن همسایه های خوب
در اصل قلب تیره ی گرگی است بی مرام
این قلب های کوچک و مضحک که سال هاست
پیوسته می تپند به امّید انتقام
دیگر نمی رسیم به درهای آشتی
قهر است با من و تو خدا روی پشت بام
از درد خاص ِعشق عزیزت که بگذریم
هر شب شکنجه می دهدم دردهای عام
اکسیـژن همیشگی شـعر من ٬ ببخش
سخت است درک این همه تکراری مدام
بدرود تا تولد دیـدارهای زود
امضا ؛ منی که گم شده ام در تو ، والسلام ...
| طاهره خنیا |