به اخر نمی رسد این راه
پنجشنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۳۴ ب.ظ
کاش می شد که عمر این شب ها ،مثل موهای مشکی ات کوتاه
به خودم وعده می دهم که برو ته این جاده می رسد تا ماه
بیست سال است یک نفر دارد، در دلم انتظار میکارد
بیست سال است دوستت دارم، از همان عصر دوم دی ماه
تب؟ ندارم نه حال من خوب است باخودم حرف می زنم؟ شاید
بهتر از این نمی شود حال شاعری که بریده نیمه ی راه
شعر با من بگو مگو دارد ، زندگی بچگانه لج کرده
نیستی و بهانه گیر شدم ... نیستی و بدون یک همراه
دوست دارم که با خودم باشم ، دوست دارم به خانه برگردم
چندروزی بدون مردم شهر ، فارغ ازهای و هوی دانشگاه
باخودم حرف می زنم، شاید راه کوتاه تر شود قدری
که به آخر نمی رسد این راه... نه به آخر نمی رسد این راه...
| رویا باقری |